بر کسی پوشیده نیست که بازیسازی در ایران شاید از سختترین مشاغل هنری-صنعتی حال حاضر باشد و بخش بزرگی از آن بدلیل سختی ارتباط با بازارها و ناشرهای جهانی است. در حوزهای که برقراری ارتباط موثر با بازیگران مهمش از مهمترین جنبههای آن به شمار میآید، انتشار اثری که بتواند علاوه بر کنجکاوی مخاطب داخلی نظر جامعهی بینالمللی را نیز به خود جذب کند، کاری ست که همتی بلند و پشتکاری فراوان میطلبد. عملی که جادوگران دیجیتالی Black Cube Games پس از سالهای متمادی موفق به انجام آن شدهاند اما The Tale of Bistun فرای علم به این موضوع، آیا اثری قابل توجه و مهم در تاریخ بازیسازی ایران است و پای آن نشستن از آغاز تا انتهایش را پیشنهاد میکنم؟ برای پیدا کردن پاسخ این سوال همراه من و دنیای بازی با نقد و بررسی بازی The Tale of Bistun این بازی ایرانی جدید، باشید تا از قصهی فرهاد کوهشکن بیشتر بدانیم.
داستان بازی The Tale of Bistun
نقد و بررسی بازی The Tale of Bistun را با داستان آن شروع میکنیم. داستان بیستون با کاتسینی تقریبا مختصر شروع میشود؛ کاتسینی که مشابه دیگر آثار مستقلی که تمرکز زیادی روی روایت داستان دارند، حوصلهی مخاطب را با دیالوگهای طولانی و دادن اطلاعات بیاهمیت (که جا داشت مستقیما در خلال روایت در جریان گیمپلی بازگو شوند، مشابه آنچه بعدا در جریان بازی از همین تکنیک استفاده شد) سر میبرد. به این مورد صداگذاری شهره آغداشلو بعنوان راوی داستان کلی را هم اضافه کنید که کیفیت آن (منظور از کیفیت نوع ادای جملات، فاصله بین آنها و حس و حالیست که به بازیکن منتقل میکند) از کارهای دیگر این بازیگر پایینتر است هر چند پیش از عرضه و با خبر ایفای نقشش خوشحال شدم اما هنگام تجربهی Tale of Bistun انتظاراتم برآورده نشد.
داستان سرراست است و همان چیزی است که تقریبا از افسانهی اساطیری شیرین و فرهاد به یاد داریم اما قرارگیری گهگاه مراحل رویاگونه با اتمسفر خاصش و ریزه کاریهایی که تیم سازنده در روایت آن بکار برده (مشابه لحظاتی که فرهاد برای پیش برد داستان کوه را میکند) در مجموع شنیدن داستان را لذتبخشتر کرده اما مشکلاتی که گفتم باعث میشود تا به مرور زمان انگیزهی بازیکن از شناختن و پیش بردن داستان به صرفا تمام کردن مراحل عوض شود.
گیمپلی بازی ایرانی داستان بیستون
صحبت از مراحل شد، بزرگترین مشکل داستان بیستون در همین قسمت است و بطور دقیقتر در گیمپلی. تمام کاری که در بازی میکنید به یک لیست کوتاه و خالی از تنوع نسبت به دگر بازیهای ژانر خلاصه میشود.
با npc گفتگو کنید و کمی داستان بشنوید. وارد محیط جدید شوید. دشمنان را بکشید. اسلحهی خود را ارتقا دهید و دوباره همین مراحل را تکرار کنید. تمام بررسی بازی The Tale of Bistun در همین جمله میگنجد.
نوع جایگذاری دشمنان در مراحل بازی که بصورت بخشی مجزا و محدود شده توسط دیوارهای مصنوعی طراحی شده هم کمکی به این موضوع نمیکند و بیشتر شبیه به یک وقفهی اجباری بین گشت زدنهایتان در محیط زیبای بازی بنظر میآید.
اما هیچکدام از نکات بالا باعث نشد تا از انجام کارهای یکسانی که بازی از من خواست خسته شوم بلکه عدم بالانس و چالش برانگیز نبودن مبارزات (چیزی که بازیهای مشابه زیادی از آن رنج میبرند) باعث شد تا مبارزات بازی برایم خستهکنندهترین و ضعیفترین جنبهی آن باشند.
حملهی معمولی و حملهی ویژه (و سلاحهای مختلف مثل تبر و چکش( و جاخالی دادن “تقریبا” تمام استراتژی است که The Tale of Bistun عرضه میکند و وقتی این مورد را با هوش مصنوعی دشمنان (که انصافا تنوع خوبی دارند و بازی در معرفی آنها تعلیل نمیکند) ترکیب میکنیم، به مبارزاتی میرسیم که کافی است در برابر بیشتر دشمنان فقط کلید حمله را پشت سرهم فشار دهید و در اتفاقی عجیب، گویی انیمیشن stagger آنها مدام اجرا میشود و فرصتی ندارند تا به حملههایتان پاسخ دهند یا عقبنشینی کنند (مثال غیر آن سری دیابلو و Torchlight).
رعایت بالانس و خلق چالشی که انجام آن نه غیرممکن باشد نه زیادی آسان، از دور به نظر آسان میرسد اما در واقع یکی از سختترین جنبههای طراحی مراحل و در مقیاس بزرگتر طراحی بازی است و در اینجا هم بنظر میرسد که با معرفی دشمنان جدید و در کنار هم قرار دادن ترکیبشان در ساعتهای میانی تا انتهایی بازی، سازندگان به نوعی جلوی ظهور این مشکل به مخاطب را پوشاندهاند اما در ابتدای بازی عریان است و شاید همین باعث روی برگرداندن عدهای به داستان بیستون باشد یا اقلا حس نیاز به تمام کردن بازی را از آنان بگیرد.
بررسی گرافیک بازی The Tale of Bistun
مشکلاتش را گفتم؛ حالا نوبت آن است تا از جذبههایش بگویم. خبر ندارم طی مراحل ساخت هویت بصری بازی چندبار دچار تغییر شد و چه فازهایی را از سر گذراند اما محصول نهایی زیباست و انتظار این حجم از دقت به جزبیات را از آن نداشتم! وقتی فرهاد با احتیاط از روی تکهی سنگی از اینور پرتگاه به آن ور پرتگاه میرود، روی زمین بوتهای تکان میخورد و حشرات از میان آن به سمت دیگر فرار میکنند و تمام این مدت باد از میان شاخههای درختان در صحنه میوزد و پرندهی همراه فرهاد که نقش قطبنمای بازی (و فراتر از آن) را ایفا میکند از این شاخه به آن شاخه میپرد و همهی اینها در حالی اتفاق میافتد که راوی از کشمکش درونی فرها برای یافتن حقیقت تعریف میکند و موسیقی فولکلور چاشنی صدای طبیعت میشود.
جمعبندی نقد و بررسی بازی The Tale of Bistun
پیشنهاد نهایی من این است که اگر به سراغ بازی ایرانی داستان بیستون (The Tale of Bistun) میروید، قبل از تجربهی بازی سطح انتظارتان را متعادل کنید و آن موقع است که از تجربهی آن حسابی لذت خواهید برد. در غیر اینصورت با اثری روبرو خواهید شد که همانند فرهاد سعی در انجام ناممکن دارد اما این کوه از آن کوههایی نیست که بتوان با یک تیشه به جان آن افتاد اما اگر مثل طرفدار داستانهای اساطیری باشید، میدانید که حماسهها معمولا چطور آغاز میشوند و فکر میکنم داستان بیستون برای Black Cube Games همان آغاز است.
نقد و بررسی بازی The Tale of Bistun بر اساس نسخهی ارسالی از طرف سازندگان برای دنیای بازی نوشته شده است.
این بود نقد و بررسی بازی داستان بیستون. نظر شما راجع به این بازی ایرانی جدید چیست؟ آن را تجربه کردهاید یا قصد تجربهی آن را دارید؟ مسلما همهی ما از دیدن چنین بازیهای خوشساخت ایرانی شگفتزده میشویم. شما هم نظرتان را در قسمت نظرات با دنیای بازی در میان بگذارید.?
مختصر و مفید،
خیلی خوب و اندازه بود. بی تعارف بودن و تو لفافه نبودن نقد و ایراد در کنار تیکه آخر عالی بود.
ممنونم از لطفتون
عالی
ممنونم سپهر عزیز