خانه » دستهبندی نشده شستم رو دیلیته… | ددپول × توسط عباس نیک نفس در ۱۳۹۵/۰۷/۳۰ , 22:00:22 10 قطعا نباید کتاب را از روی جلد و پوستهاش قضاوت کرد اما واقعیت این است که نه تنها همهمان این کار را میکنیم بلکه طبق تحقیقاتی که در دانشگاه پرینستون انجام شده، در کمتر از ۰.۰۵ ثانیه بعد از دیدن جلد یک کتاب آن را قضاوت کرده و تصویری دائمی از آن در ذهنمان به ثبت رساندهایم. در هر صنف همین جمله را با ادبیاتی متفاوت میتوانید پیدا کنید؛ فیلم، وبسایت، بازی یا حتا یک آلبوم موسیقی، اگر نتواند در ثانیههای آغازین رویارویی با مخاطب قلابش را به دامان او بند دهد بعید است دیگر شانسی برای عرض اندام پیدا کند و به سادگی فشردن یک کلید DELETE بر روی صفحه کلید دودمانش به باد میرود. کاریکه بعد از این در «شستم رو دیلیته» مجبور به دنبال کردنش هستید (اگر استفاده از گزینه ی بَک یا بستن مرورگر به ذهنتان نرسیده این شانس را دارم که به خواندن شستم رو دیلیته وادارتان کرده باشم… متاسفم که حین مرور کردن دیبازی دکمهی دیلیت برایتان کاربردی ندارد!) چیزی شبیه به همان مسئلهی جلد کتاب است. یعنی بدون هیچ پیشزمینهی فکری و دانستهای از گذشته درمورد یک اثر، به اندازهی یک سکانس به فیلمهای بلند، قسمت آغازین به سریالها، قطعهی سرآلبومی به آلبومهای موسیقی و فصل افتتاحیه به بازیها فرصت میدهیم تا برای اینکه دقایق بیشتری از عمرمان را به آن ها اختصاص دهیم قانعمان کنند. در تمام این مدت هم بهصورت نمادین شستمان را روی دکمهی دیلیت صفحه کلید نگه میداریم تا به محض شل زدن اثر نگونبخت از شرش خلاص شویم. هرجا هم که نکتهای از همت سازندگان اثر بر روی دقایق آغازین کارشان به چشم بیاید بصورت جداگانه و متمایز تحریرش میکنم تا این وسط کمی هم چیز(!) یاد گرفته باشیم. اینبار بدم نیامد که پا روی خرخرهی «دِدپول» بگذاریم و باز لازم است بگویم که صرفا بدون هیچ پیش زمینهای درمورد این شخصیت، داستانهای مصور و سایر ملحقاتش به دیدن سکانس ابتدایی فیلم مشغول شدم که دقیقا هشت دقیقه و چهل و چهار ثانیهی آغازین کار را شامل میشود(درمورد سکانس نخست نیز بگویم که اگر هر پلان را کوچکترین واحد تصویری در فیلم درنظر بگیرید و مجموعه پلانهای یک زمان و مکان خاص را صحنه بنامید آنوقت میتوانید به مجموعهی صحنههایی که حول یک موضوع خاص روایت میشوند سکانس بگویید). در ابتدا و پس از نمایش لوگوی روباه پیر قرن ۲۱ و صدالبته کمپانی مارول، یک به ظاهر تیتراژ که بجای نام عوامل با عباراتی طنزگونه و تصاویری مربوط به اولین درگیری جدی در فیلم همراه است به نوعی انتهای سکانس نخست را برایتان اسپویل میکند، این را وقتی میفهمید که ثانیههای انتهایی این سکانس از مقابل چشمانتان میگذرد. ددپول را در همین CG میتوان شناخت، یک اکشن آمیخته با طنز که خیلی اتفاقی وسط یک درگیری مرگبار میتواند دست شخصیت اصلی را به تنبان حریفش قلاب کند! موزیکی مانند «فرشته صبح» از جوس نیوتون با حال و هوای آرام و کلاسیکش شاید بهترین انتخاب برای قرار گرفتن روی چنین تصاویری بوده باشد. یک خطیِ تیتراژ! مطمئن باشید چنین نمایشی آن هم حین شروع فیلم پر است از ایستر اِگها و اشارات مختلف که به مرور مشخص خواهند شد. از همین جا و حتی با گذر از تیتراژ، این تضاد رفتاریِ شخصیت اصلی است که کمی قند در دلتان آب میکند. یک جهش یافتهی خوشپوش که سخن گفتن و رفتارِ گاها کودکانهاش به دل مینشیند. شروع فیلم شروع هنرنمایی بازیگران نیست، اولین تصویری که پیش چشم مخاطب قرار میگیرد استارت واحد قضاوت را در ذهن او میزند، تیتراژ باشد یا نام برند تهیه کننده فرقی نمیکند، فیلم شروع شده است! در این سکانس حرکت ددپول برای پیدا کردن باعث و بانی به قهقرا رفتن چهرهاش را شاهدیم که از یک سواری در تاکسی به یک درگیری هیجان انگیز ختم میشود. طنز و بزن بزن شاکلهی ددپول است، ترکیبی که همیشهی خدا جوابش را پس داده. به این ترکیب یک قهرمان خوشپوش و جهش یافته، یک شکست عشقی، رگههایی از برادران همیشه عاشق هندی و یک دوجین خلافکار به عنوان سیبل ضربات ددپول اضافه کنید… اینها خبر از این میدهد که چنین اثری بعید است در گیشه و کشاندن پای مخاطب عام به سینما شکست بخورد. یک آهنگ هندی که نه میدانیم چه میگوید و نه مهم است که بدانیم، روی تصاویری از بازیگوشی ددپول درون تاکسیای که اتفاقا رانندهای هندی هم دارد به خوبی فضای فیلم و ذات شخصیت اصلی را معرفی میکند. نمیدانم قرار است این رانندهی هندی در ادامهی فیلم هم حضور داشته باشد یا نه ولی فکر میکنم تا همینجا هم خدمتش را به فیلم کرده باشد (این را انتهای متن در کنار چند نکتهی دیگر خواهم گفت). سرنخ اول از اهداف ددپول را جایی میان مکالمهی او و رانندهی هندی خواهیم یافت، با سوال راننده در مورد چراییِ لباسش لحظهای نقاب از صورت برمی دارد تا متوجه شویم «فرانسیس» نامی است که چهرهاش را از ریخت انداخته. چرا، کی، کجا و بعد از این چه میشود، اینها سوالاتی است که ناخوداگاه در ذهنتان شکل میگیرد و درعین حال نخستین قلابی است که از سوی داستان سمتتان شلیک میشود. بعد از تیتراژ با وصفی که مطرح شد، طنز و شخصیت جالب ددپول و انتقام به عنوان یک دلیل برای ادامهی روند داستانی فیلم، کارگردان با یک صحنهی اکشن تیر خلاصی را به مخاطبش میزند تا مطمئن باشد برای یکی دو ساعت آینده کسی پایش را از سینما بیرون نمیگذارد یا تخم مرغ و گوجه سمتش پرتاب نمیکند. ادامه در صفحهی بعد کاتهای سریع و صد البته همان المان طنز همیشگی در درگیری بین ددپول و کاروان به اصطلاح خلاف کاران خروجی خوبی در بر دارد بجز اینکه محدود شدن فضا به محدودهی درونیِ ماشین کمی همه چیز را درون هم فشرده کرده و دست کارگردان را برای انتخاب نماها بسته است. نکتهی مربوط به خدمت رسانی رگههای هندی موجود در فیلم به آن را که یادتان است؟ خب هنوز هم قصد پرداختن به آن را ندارم اما داغ گذاشتن ددپول با فندک ماشین بر پیشانی حریفش که سیمای معمول بین هندیها را یادآور میشود میتواند نکتهی مذکور را پیشاپیش تایید کند و بگوید که توجه عوامل فیلم بر هند و هندی شاید بیدلیل نبوده باشد. در آخر این صحنه خودرویی که ددپول و حریفانش در آن مشغول کتک کاریاند سرنگون میشود و میفهمید که تیتراژ ابتدای فیلم از کجا آب خورده است و چه شده که ددپول دست به تُنبان یک موتور سوار شده. سه سطر بالاتر قصد پرداختن به نکته مذکور را نداشتم ولی فکر میکنم الآن دارم! ماروِل اگر چمدان میبندد و به دنیای سینما میآید برای شکست نمیآید، فروش و گیشه قطعا اولویت بالایی برایش دارد و اصلا همین استفاده از یک ابر قهرمانِ اسم و رسم دار در یک اثر سینمایی خودش بخشی از این قضیه است. ددپول در همین هشت دقیقه و چهل و چهار ثانیهای که از برابر چشمان من گذشت فروشش را تضمین کرد، جذب گیمرها و کمیک بازان از یک سو و با المانهایی که ذکر شد جذب مخاطب عام سینما از سوی دیگر. طرفداران جوس نیوتون و یک میلیارد نفر جاندار دوپای هندی که اگر از اکران در خود هند نیز بگذریم همچنان جمعیت قابل توجهی از آنان در خیابانهای ایالات متحده به چشم خواهند آمد که میتوانند دست در جیب کرده و برای خرید بلیط سینما هزینه کنند. حتی انیمیشن سریالی Adventure Time هم که طرحش روی ساعت مچیِ ددپول خورده جماعتی هرچند اندک را برای دیدن فیلم ددپول مشتاق خواهد کرد. در سکانس ابتدایی به راحتی میتوان ترکیب بینندگان اثر برای حضور در سینما را چید. درمجموع بعد از دیدن سکانس ابتدایی ددپول برای دیدن ادامهی آن قانع شدم و پس از هشت دقیقه و چهل و چهار ثانیه انگشت شستم را از روی دگمهی دیلیت برخواهم داشت. راستش را بخواهید کارگردان در طول این زمان فرصت فکر کردن به فشردن دیلیت را هم به من نداد اما نمیدانم پس از این همین روند حفظ خواهد شد یا خیر… تجربهیتان را از تماشای ددپول با ما در میان بگذارید. نویسنده عباس نیک نفس فرضم کن ستاره ای بر بام ترانه گفتن... دستهبندی نشده 10 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. “طرفداران جوس نیوتون و یک میلیارد نفر جاندار دوپای هندی که اگر از اکران در خود هند نیز بگذریم همچنان جمعیت قابل توجهی از آنان در خیابانهای ایالات متحده به چشم خواهند آمد که میتوانند دست در جیب کرده و برای خرید بلیط سینما هزینه کنند.” Racist AF ۳۱ برای پاسخ، وارد شوید چنین قصدی نداشتم منتها سبب خیر شدید که این لیست رو ببینم و البته نام هند رو داخلش: ۲۰ والا به میزان درستی لیست کاری ندارم ولی بازم متوجه نشدم چرا وقتی هند اولین کشور لیست نژادپرست هاست اون عبارت تو متن میاد! ۲۱ با اون لینک جملات مرتبط با هندوستان رو توجیه نکردم که بابتش نیاز به پاسخ داشته باشید ۱۲ آفرین ۱۰ خب فیلمو دیدم :lol: البته تا نصفه،ولی تا اینجا که بی نقص و کامل بوده،ترکیب زجر و عشق و غم و شادی،واقعا هنرمندانس و شما انواع حس ها رو موقع دیدنش تجربه می کنید، یعنی همونقدری که می خندید، شاید گریه هم کنید… ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید فیلمو ندیدم،ولی تعریفشو شنیدم،به زودی هم میبینم ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید تجربه؟ فکرشو بکن روز ولنتاین با صنم بشینی توی یکی از کلاسای دانشگا لپتاپ و وصل کنی به تی وی کلاس ددپول ببینی. :۲۴: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید :۲۴: ۰۰ خیلی فیلم قشنگیه امیدوارم نسخه دومش ساخته شه ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید نمایش بیشتر
“طرفداران جوس نیوتون و یک میلیارد نفر جاندار دوپای هندی که اگر از اکران در خود هند نیز بگذریم همچنان جمعیت قابل توجهی از آنان در خیابانهای ایالات متحده به چشم خواهند آمد که میتوانند دست در جیب کرده و برای خرید بلیط سینما هزینه کنند.” Racist AF ۳۱ برای پاسخ، وارد شوید
والا به میزان درستی لیست کاری ندارم ولی بازم متوجه نشدم چرا وقتی هند اولین کشور لیست نژادپرست هاست اون عبارت تو متن میاد! ۲۱
خب فیلمو دیدم :lol: البته تا نصفه،ولی تا اینجا که بی نقص و کامل بوده،ترکیب زجر و عشق و غم و شادی،واقعا هنرمندانس و شما انواع حس ها رو موقع دیدنش تجربه می کنید، یعنی همونقدری که می خندید، شاید گریه هم کنید… ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
تجربه؟ فکرشو بکن روز ولنتاین با صنم بشینی توی یکی از کلاسای دانشگا لپتاپ و وصل کنی به تی وی کلاس ددپول ببینی. :۲۴: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید