نقد و بررسی سریال “Breaking Bad” (فصل اول); واکنشهای شیمیایی
نمیدانم برای چه; واقعا نمیدانم برای چه اینقدر دیر از وجود چنین چیز با ارزشی با خبر شدم! سرم بدجوری با دنیای بیرحم “مردهی متحرک” (The Walking Dead) و شخصیتهای ریز و درشتاش گرم شده بود. سازندگان مردهی متحرک داستانی در قالب درام تعریف میکردند که آن را به تنهاترین سریال درام تنشزای من بدل کرده بودند.
شبکهی amc به سرعت به یکی از شبکههای مورد علاقهام تبدیل شد. زیرا تا آن موقع حداقل یکی از سریالهایش حسابی با ذائقهی من میخواند. با خودم گفتم حتما دیگر پروژههای این شبکه هم باید مثل مردهی متحرک دلربا باشند. چیزی نگذشت که در جستجوهای خود, چشمام به سریال Breaking Bad افتاد. پنج فصل از سریال گذشته بود و این اولین دلیلی بود که من را برای دیدن آن ترغیب کرد. چرا؟ زیرا اصولا سریالهایی که به ۴ ۵ فصل میرسند, آنقدر در کارشان موفق بودهاند که مخاطب را برای مدت طولانی پای اثر خود نگاه دارند.
نگاهی به پوستر فصل اول انداختم و همانجا جا خوردم. پوستر مردی را نشان میداد که اسلحه بدست وسط جایی شبیه بیابان و با پوششی مسخره ایستاده بود. همهچیز بوی یک سریال نوجوانپسند خشک را میداد که بویی از درام قدرتمند و شخصیتهای باورپذیر نبرده است.
اما با تمام اینکشمکشها با اطلاع از جایگاه سریال در سایت معتبر imdb متقاعد شدم که Breaking Bad را به لیست سریالهای مورد تماشاام اضافه کنم. این تردیدها با تماشای قسمت اول فرو ریخت! هاج و واج مانده بودم که این دیگر چیست؟!
همهچیز نوید یک قصهی پر فراز و نشیب و فوقالعاده را میداد… قسمت به قسمت داستان “والتر وایت” (Walter White) را دنبال میکردم و افسوس میخوردم که چرا اینقدر دیر سراغ Breaking Bad آمدم. پس با توجه به داستان من, اگر در حال خواندن این مطلب هستید و Breaking Bad را از دست دادهاید, همین الان بیخیال این متن شوید و بروید دنبال Breaking Bad که شاهکاری را از دست دادهاید!
بگذارید قبل از اینکه برویم سراغ بررسی سریال, تکلیفتان را به عنوان Breaking Bad و ترجمهی آن در زبان پارسی روشن کنم. من متاسفانه متخصص زبان انگلیسی نیستم, اما اصولا در ترجمهی عناوین انگلیسی یا به منبعی مورد اعتمادی همچون همین نشریهی دنیایبازی مراجعه میکنم یا خود به جستجو میپردازم.
از همان ابتدا که شروع به تماشای سریال کردم و با حال و روز “والتر وایت” آشنا شدم, عنوان Breaking Bad را خیلی با معنا و زیبا یافتم. در آن اوایل و با رجوع به دانش نصفه و نیمهی خود, من هم همانند بسیاری دیگر, با کنار گذاشتن معنی کلمه به کلمهی Break و Bad به نتیجهی خوبی رسیدم. والتر وایت کسی است که در ابتدای خط داستانی سریال, زندگیاش زیر و رو میشود. از همین سو آنقدر با خود کلنجار رفتم تا ترجمههایی همچون “شکستن بد”, “بدبیاری” و تغییر بد” (اینا دیگه چین؟!) در ذهنم رژه میرفتند. به شکلی بیخیال ترجمه شدم تا اینکه تصمیم گرفتم مقالهای برای سریال بنویسم.
از اینجا بود که مصمم شدم تا اینترنت را برای یافتن ترجمهی درست عنوان سریال شخم بزنم. اما لازم به شخم زدن نبود. زیرا خیلی از امریکاییها هم در معنای درست عنوان سریال مانده بودند.
بالاخره متوجه شدم که عنوان سریال از آن که فکر میکردم با معنیتر و باحالتر است. داستان از جایی شروع میشود که اصطلاح “To Break Bad” ریشه در مناطق جنوبغربی ایالات متحده دارد. درست در همان حوالی محل زندگی وااتر و لوکیشن فیلمبرداری سریال. اصطلاح “To Break Bad” به معنی دور زدن قانون است. یعنی کسی که تصمیم میگیرد برخلاف جریان عادی و اخلاقی زندگی شنا کند. و با این کار وارد یک سبک زندگی غیرقانونی و غیراخلاقی میشود.
حتی در این زمینه هم بازیگر نقش والتر وایت, “برایان کرنستون” هم در مصاحبهای به این موضوع اشاره کرده که:”عنوان Breaking Bad به کسی اطلاق میشود که از مسیر مستقیم زندگی وارد بیراهه میشود. این میتواند برای یک روز یا برای کل زندگی او ادامه داشته باشد.”
بنابراین با استناد به تمام اینها میتوان عنوان Breaking Bad را “قانونشکنی” ترجمه کرد.
قانونمندی
قصهی “قانونشکنی”, قصهی شخصیتی است به نام “والتر وایت”. فردی که معلم شیمی است. اما از آنجایی که حقوق معلمی چرخ زندگیاش را نمیچرخاند و همچنین از آنجایی که یک بچه در راه هم دارد, مجبور است که بعد از دبیرستان, در کارواش هم ماشینها را شستشو کند. موضوع زمانی برای والت اسفناک میشود که ما متوجه میشویم که او در این آشفتهبازار به سرطان ریه هم دچار شده است.
قصهی زندگی والت از جایی تغییر میکند که او تصمیم میگیرد با کمک یک خردهدلال مواد مخدر که “جسی پینکمن” (Jesse Pinkman) نام دارد. از دانش فوقالعادهی خود در زمینهی شیمی برای ساخت مواد مخدر استفاده کند. والت پولی را که برای روز مبادایش جمع کرده بود را صرف خرید یک اتومبیل کاروان میکند. و با جسی برای ساخت موادمخدر به دل بیابانهای “نیو مکزیکو” میزنند.
والت که حسابی کارش را بلد است, به قول جسی بهترین موادمخدر دنیا را تهیه میکند. از همین جاست که مشکلات زندگی کاری میکنند تا والتر وایت قاتونمند, قدم در راه خطر و بیقانونی بگذارد. راهی که به هیچوجه هموار نیست و تمام اینها به مرور درگیریهای فراوانی را جلوی راه او میگذارد.
“قانونشکنی سریال شخصیتهاست”. این جمله را چندینبار با دقت تکرار کنید تا به اهمیت آن پی ببرید. این شخصیتهای قوی و ارتباطات بین آنهاست که ستونفقرات دنیای سریال را از آن خود کرده و هرقسمت با تکیه بر چنین اصلی پیش میرود.
شخصیتهای “قانونشکنی” واقعا شخصیت هستند و مطمئنا اگر یک فصل از سریال را تماشا کنید, استانداردها و انتظارهایتان از پروسهی معرفی و رشد کاراکترهای تمام فیلم و سریالهایی که بعد از آن میبینید, تغییر میکند و بالا میرود.
در حقیقت این هنر “Vince Gilligan” (سازندهی اصلی سریال) است که اینگونه قصهی ناب سریال را پیش میبرد و در این بین کاری میکند تا در سر حد مرگ سرگرم شوید و با رضایت کامل هر قسمت را به پایان برسانید و با عطشی وصفناشدنی در انتظار تماشای قسمت بعدی بمانید.
البته این مسئله ممکن است, سبب وقوع مشکل بسیار بزرگی شود. اگر در چنین قصهای که شخصیتها اینگونه شخصیت هستند و روابط و اتفاقات اینگونه باورپذیر هستند, لغزش به وجود آید و حتی یکی از کاراکترهای فرعی پایینتر از بقیه بایستد, این کل ارزش سریال را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
اما موضوع این است که چنین اتفاقی در قانونشکنی نمیافتد. شخصیتهای اصلی که جای خود دارند و در ادامه در مورد آنها حرف میزنیم. مسئله این است که نویسندگان شخصیتهای فرعی را هم آنقدر باورپذیر و با منطق پردازش میکنند که شما نمیتوانید هیچ ضعفی از آنها بگیرید.
همهی اتفاقات و درگیریها به زیباترین شکل ممکن به تصویر کشیده میشوند. سازندگان هیچگاه سعی نمیکنند تا با احمق جلوه دادن کاراکتری یا خلق یک اتفاق مسخره, داستان را آنطوری که دوست دارند جلو ببرند و الکی آن را کش بدهند. و تمام اینها باعث میشوند تا در قاونشکنی شاهد بعضی از مشکلات سریالیهایی همچون مردهی متحرک نباشید.
مخاطب با جادوی سناریوی نویسندگان قانونشکنی کاراکترها را با جان و دل میپذیرد و در عرض چند دقیقه آنها را همچون همسایهی دست راستیاش باور میکند. البته ناگفته نماند که Gilligan Vince آنقدر در هدایت بازیگران عالی عمل کرده و بازیگران هم آنقدر زیبا در نقش خود فرو میروند که تمام این سناریو از روی کاغذ جان گرفته و کنترل ذهن شما را به دست میگیرد.
قانونشکنی از همان اپیزود اول خود را به زور به بینندگاناش میفروشد. ما با والتر وایت آشنا میشویم; کسی که زندگی حسابی به او سخت گرفته و در حالی که او از رنج و درد به خود میپیچد, تیر خلاصاش (سرطان ریه) را هم میزند. همین چند خط نوید یک قصهی پر فراز و نشیب را میدهد. مخصوصا وقتی متوجه میشویم که والت کمکم کمر خم میکند. و در حالی که به نظر میرسد هیچ چارهی دیگری ندارد, آن روی دیگرش را نشانمان میدهد.
او برای اینکه زندگی رغتبار خود را سر و سامان دهد, تبدیل به قاچاقچی مواد مخدر و حتی قاتل میشود. پس مطمئنا این داستان سر درازی خواهد داشت و همهچیز با خوبی و خوشی به پایان نخواهد رسید!
والتر وایت انسانی است که کاملا عاشق همسرش “اسکایلر” و پسرش “والتر جونیور” است. او واقعا باهوش است و برخلاف بسیاری از معلمان دیگر که همهچیز را به صورت تئوری میدانند, میتواند قدرت دانشاش را در عمل هم اثبات کند. اما این باعث نشده تا والت زندگی آرامی داشته باشد. به طوری که استرسهای ناشی از خرجهای سرسامآور زندگی یک لحظه هم او را رها نمیکنند. مخصوصا وقتی که یک فرزند جدید هم در راه است. فرزندی که همراه با امید, خرجهایش را هم همراهش میآورد. و این باعث شده تا والت باهوش ما به شغل دومی روی آورد.
والت فرزند دیگری هم دارد که معلول است و این استرس و ناراحتی بیشتری را برای خانواده به همراه آورده. هرچند که مهمترین چیزی که والت را حسابی اذیت میکند” احساس حقارت” است. او مجبور است با تمام استعداد و هوشی که دارد, ماشینهای شاگردان دبیرستان را در مقابل آنها شستشو دهد و این مسئله روح والت را رنج میدهد. او هاج و واج مانده که چرا با تمام تواناییهایش به جایگاهی که اسحقاقش را دارد نرسیده است.
با تمام این مشکلات, چیزی که سند سقوط والتر را امضا میکند, بیماری وحشتناکاش است که همچون مهمان ناخواندهای سر میرسد. بیماری همراه با درد, کوهی از خرجهای اضافه هم به همراه میآورد. والتر که از این همه مشکل دیوانه شده, میشکند و این شکستن, او را به سوی بد شدن پیش میبرد. والتر به صورت اتفاقی با جسی پینکمن آشنا میشود و تصمیم میگیرد تا این ریسک را به جان بخرد و برای بدست آوردن “یه پول گنده” دست به ساخت مواد بزند.
اگر او قرار است تا یک سال دیگر بمیرد, چرا بعد از مرگاش, پولی برای خانواده به جا نگذارد؟ والت قدم اول را خیلی راحت برمیدارد و به نوعی بهترین موادمخدر حال حاضر را میسازد, اما یک معلم شیمی چه میداند از دنیای بیقانونی که قرار است قدم در آن بگذارد؟
در نگاه اول داستان زندگی والتر وایت, همان قصهی سادهای است که شخصیت ما از یک آدم ساده تبدیل به یک قهرمان بزرگ میشود. همذاتپنداری با چنین آدمی خیلی آسان است. کسی که به مرگ محکوم شده و تلاش میکند تا از تواناییهایش برای کمک به خانوادهاش استفاده کند.
اما وقتی عمیقتر نگاه میکنیم, متوجه میشویم که با داستانی پیچیدهتر از اینها طرف هستیم. والتر میانبر خود برای رسیدن به شادی و ثرومتمند شدن را پیدا کرده. اما به چه قیمتی؟ آیا این پول ارزش تمام خطرات چنین دنیایی را دارد؟ در حقیقت والت برای بدست آوردن چیزهایی که آرزویش را دارد, خط قرمز قانون را رد میکند! حالا یک پای او در دنیای عادی خودش است; یک معلم, یک همسر و پدر خوب و یک پای دیگرش هم در دنیای تاریک بیقانونی قرار گرفته است; یک سارندهی حرفهای مواد مخدر و یک قاتل. اتفاقاتی که والتر را در این راه تهدید میکند, تغییراتی که در روح, روان و اخلاقیات او به وجود میآید و ماجراهایی که انتظار او را میکشند. از مهمترین عناصر جذابیتهای سریال هستند.
او اکنون علاوهبر اینکه قاچاقچی موادمخدر است, به عنوان قاتل هم شناخته میشود. شاید عذاب وجدان او را رها نمیکند! شاید بارها خود را سرزنش میکند. اما این کارها انجام شدهاند و برگشتی در کار نیست. اکنون والت قانون را شکسته و بد شده تا به خواستههایش برسد. موضوع زمانی جالبتر میشود که متوجه میشویم او با تمام این خطرات, از پولی که در این راه در میآورد راضی است.
این تضادها, این تصمیمها و عشق و نقرتهاست که قانونشکنی را تبدیل به یک سریال جالب,دیدنی و جذاب کرده است. درام قصه واقعا قوی است. پروسهی شخصیتپردازی کاراکترها آنقدر سریع و بینقص است که حتی شخصیتهای منفی را هم با جان و دل میپذیرید. که در این زمینه میتوان به به شخصیت “توکو” (Tuco) اشاره کرد.
سرعت و ریتم اتفاقات به معنای واقعی سریع هستند. و امکان ندارد سر یک سکانس خمیازه بکشید! هر قسمت چنان هیجانی را تزریقتان میکند تا با احساس رضایت کامل به تیتراژ پایانی برسید.
هر قسمت درگیریهای متفاوت و فوقالعادهای را مطرح میکند تا کاراکترها را به جان هم بیاندازد. درگیریهایی که سیر صعودی دارند. درگیریهایی که از چند جهت شخصیتها و مهمتر از همه والتر وایت را تحت فشار قرار میدهند. او از سویی باید با دیگر قاچاقچیان موادمخدر منطقه دست و پنجه نرم کند. از سویی دیگر باید وضعیت ساخت مواد را کنترل کند, از طرفی حواساش باشد تا خانوادهاش بویی نبرند و از طرفی دیگر باید دروغهای خوبی برای “هنک” (Hank) دستوپا کند و… .
مطمئنا همهچیز به والت ختم نمیشود. همانطور که پیشتر هم گفتم, نویسندگان در شخصیتپردازی تکتک کاراکترها کم نمیگذارند. و تمام آنها شانه به شانهی والتر میایستند. دوست, همکار و شاگرد قدیمی والتر یعنی جسی پینکمن بدون شک جالبترین شخصیت فصل اول است. جسی درست در نقطهی مقابل والتر قرار میگیرد. در حالی که اخلاق والتر حسابی خشک و نچسب است. جسی خیلی باحال و جذاب است. و باید نویسندگان را در زمینهی دیالوگنویسی تحسین کرد. چرا که تنها کافی است به دیالوگهایی که از دهان همین دو کاراکتر اصلی بیرون میآید, دقت کنید تا به تفاوت شخصیتی آنها پیببرید. البته در این بین از “ارون پاول” (Aaron Paul) هم نمیتوان گذشت که در در آوردن نقش جسی در یک کلام بینظیر عمل کرده است.
جسی داستان خودش را دارد. و این قصه در کنار ماجراهایش با والتر پیش میرود. مطمئنا چیزی که همراهی والتر و جسی را جذاب کرده به بحث و گفتگو و طرز فکر هرکدام از آنها بازمیگردد. در حالی که والتر سعی میکند کتابی حرف بزند و با رجوع به اطلاعاتش در مورد هرچیزی یک دلیل علمی بیاورد و البته اعصاباش از کارهای جسی خرد میشود. جسی به آخر تمام جملاتش یک “Yo” اضافه میکند و بدون فکر فقط حرف میزند و با کارهای احمقانهاش کفر والتر را در میآورد.
آنقدر این دو شخصیت مکمل خوبی برای هم میشوند و آنقدر دیالوگهایشان جذاب است که وقتی سر و کلهاشان پیدا میشود, منتظر یک اتفاق جالب هستید. در یک کلام سریال حتی تنها با این دو کاراکتر هم ارزش دیدن دارد!
بگذارید از باجناق والتر بگویم. “هنک شریدر” (Hank Schrader) با بازی “دین نوریس”(Dean Norris) مامور ادارهی مبارزه با مواد مخدر است. و از زمانی که متوجه این موضوع میشوید, شجاعت نویسندگان را تحسین کرده و انتظارتان از قصه حسابی بالا میرود. هنک شوخطبع است و البته مثل دیگر شخصیتهای سریال خیلی هم باهوش است و به راحتی هیچ سرنخی را از دست نمیدهد.
یکی دیگر از شخصیتهای قدرتمند سریال, اسکایلر (Skyler) همسر والتر با بازی فوقالعادهی “آنا گان” (Anna Gunn) است. اسکایلر به معنای واقعی فوقالعاده است. اسکایلر از آن خانهدارهای بیخاصیت, بیدست و پا و اعصابخردکن نیست. بلکه از آن زنهای قدرتمند, عاشق و از همه مهتر باهوشی است که کار والتر را در پنهان کردن حقیقت بسیار سخت میکند. اسکایلر وضعیت و خصوصیات شخصیت اعضای خانواده را از حفظ است. و به سرعت به کوچکترین تغییرات واکنش نشان میدهد.
از پسر والتر, “والتر جونیور” هم نمیتوان گذشت. از آنجایی که او معلول است و مدت بسیاری را با چنین وضعیتی گذرانده است و به نوعی برای دست و پنجه نرم کردن با چنین مشکلی سعی بسیاری را به جان خریده تا با اعتمادبهنفس با بیماری خود کنار بیایید, وقتی پدر خود را در مواجه با سرطان ضعیف میبینند, از او متنفر شده و برای همین همواره تلاش میکند تا اخلاق قدرتمند عمویش هنک را دنبال کند. در سریال این مسئلهی بین والتر و پسرش به زیبایی به تصور کشیده شده. و تبدیل به یکی از مهمترین نکات فصل اول میشود.
البته در اینجا بیانصافی کردهایم اگر به شخصیت “توکو” اشاره نکنیم. یک قاچاقچی روانی و دیوانهی موادمخدر که با اینکه خیلی دیر معرفی میشود. اما درگیری او با والتر و جسی آنقدر حساب شده و منحصر به فرد نوشته شده است که از شدت هیجان, میخکوب اتفاقات شوید. آدم بدی که در همان مدت کوتاه تبدیل به یکی از جالبترین, غیرقابلپیشبینیترین و اعصابخردکنترین آدم بدهایی میشود که تاکنون دیدهاید.
به طور کلی میتوان ساعتها در مورد تمامی شخصیتهای قانونشکنی صحبت کرد. تمامشان لذتبخش هستند. بازیگران در القای احساسشان فوقالعاده عمل کردهاند و در نهایت هرچقدر هم سختگیر باشید, نمیتوانید هیچ ضعفی در روند پردازش آنها پیدا کنید.
عواقب قانونشکنی
از آنجایی که قصد ندارم فصل اول را قسمت به قسمت بررسی کنم. مطمئنا بد نیست اگر نگاهی داشته باشیم به تعدادی از بهترین سکانسها و درگیریهایی که در فصل اول خلق شدهاند. تا از این طریق بیشتر به کاراکترها نزدیک شویم و بیشتر به هنر سازندگان سریال پی ببریم.
شب شکسته
بدون شک یکی از مهمترین درگیریهای کل سریال زمانی معرفی میشود که والتر و جسی در همان اولین مرحلهی ساخت و فروش موادی که ساختهاند, گیر “امیلیو” (Emilio) و “کریزی ۸” (Krazy8) میافتند. در حالی که والتر و جسی محکوم به مرگ هستند. والتر میتواند با استفاده از دانش خودش کاری کند تا از بند این قاچاقچیهای بیرحم در آیند. امیلیو میمیرد و کریزی ۸ زنده است و باید کشته شود.
حالا بحث و جدل بین والتر و جسی برای کشتن و سر به نیست کردن جنازهها بالا گرفته است. قرعهی کشتن کریزی ۸ به نام والتر میافتد و جسی هم وظیفهی نابود کردن جنازهی امیلیو را بر عهده دارد. آنها قاتل نیستند و دست و پنجه نرم کردن آنها با خودشان علاوهبر اینکه صحنههای کمیکی را به وجود میآورد. بلکه هم به ما و هم به آنها گوشزد میکند که قدم در چه دنیای تاریکی گذاشتهاند.
والتر برای فرار از قاتل شدن, اعتقاد دارد که بیخیال “کریزی ۸” شویم تا شاید او ما را ببخشد و فراموش کند. اما جواب زیبای جسی با سبک و سیاق خودش در رابطه با اینکه نمیتوانیم به چنین آدمی اعتماد کنیم. تبدیل به اولین نکتهی آموزنده برای والتری میشود که حالا خود را یک قاچاقچی موادمخدر میبیند.
این در حالی است که جسی آن گند را بالا میآورد. و نشان میدهد که چرا به درد درس خواندن نمیخورده است! او جنازهی “امیلیو” را در وان حماماش اسیدپاشی میکند. در نتیجه, کل سقف همراه با اعماء و اغشام “امیلیو” به طبقهی پایین منتقل میشود!
شاید در نگاه اول تمام این اتفاقات جالب و خندهدار به نظر برسد. اما نویسندگان سعی میکنند تا از ترس هم بگویند. از ترسی که والتر و جسی با آن مواجه شدهاند. هیچکداماشان نمیدانند که چگونه باید از شر آنها خلاص شوند و هیچ تجربهای در این زمینه ندارند. بنابراین تمام کارهایشان همچون دو تازهکار طبیعی, پر از کمدی و از همه مهمتر به طرز غمناگی پذیرفتنی و باورپذیر است.
اکنون این والت است که باید تصمیم بگیرد. اما نمیتواند. باز هم باید از هنرنمایی بینظیر “برایان کرنستون” بگویم. از طرفی “کریزی ۸” سعی میکند تا به زیر پوست والت نفوذ کرده و او را از انجام این کار منصرف کند. واقعا باید کار نویسندگان را به دلیل اینکه “کریزی ۸” را فردی باهوش خلق کردهاند, تحسین کرد. او از گذشتهی دردناکاش میگوید. و قول بخشش میدهد. اما خودمانیم, چه کسی میتواند بیخیال افرادی شود که پسر عمویش را کشته و خودش را هم زندانی کردهاند, شود؟
در نهایت, وقتی والتر متوجهی آن تکهی شکستهی بشقاب میشود, خطرناک بودن “کریزی ۸” و البته نبود هیچ راه بازگشتی برای او اثبات میشود. اینجاست که وارد یکی از وحشیانهترین سکانسهای کل سریال میشویم. خبری از هیچ موسیقیای نیست. شما تنها شاهد دو نفر هستید که برای زنده ماندن از جان مایه میگذارند. فقط صدای خِر خِر “کریزی ۸” میآید. این سکانس فوقالعاده بدون شک در کلام قابل توصیف نیست و تنها و تنها باید والتر را در حالی که با تمام قدرت قفل موتور را بر گلوی “کریزی ۸” فشار میآورد, و از سویی دیگر “کریزی ۸” به امید راه فراری آن تکهی بشقاب را روی هوا میچرخاند, ببینید تا به قدرت تنش در قانونشکنی پی ببرید.
پیشنهاد
از دیگر اتفاقات مهم فصل اول میتوان به قسمت پنجم اشاره کرد. جایی که والتر و اسکایلر در جشن تولد “الیوت شوارتز” همکار قدیمی والتر که همسر نامزد قبلی والت هم است, حاضر میشوند.
اتفاقات جالبی در این جشن به وقوع میپیوندد. اتفاقاتی که باعث میشود تا بیش از پیش اهداف و روحیات والت در رابطه با ساخت موادمخدر برای شما روشن شود. و در حالی که او قدم در بیراهه میگذارد با دقدقههایش همذاتپنداری کنید.
در دیالوگهایی که بین “الیوت” و والت برقرار میشود. متوجه میشویم که الیوت توانسته با ایدهی والت کار و کاسبی بزرگ و پر درآمدی راه بیاندازد. از طرفی الیوت و گِرِچن ( همسر الیوت) با شنیدن موضوع بیماری والت, پیشنهاد میکنند تا آنها مخارج درمان او را برعهده بگیرند.
والت در ابتدا میتواند با قبول این پیشنهاد بیخیال ساخت موادمخدر برای پول درآوردن شود. اما آن غرور والت و احساس حقارت او در برابر دیگران این اجازه را به او نمیدهد که کمک کسی را قبول کند. مخصوصا وقتی که راهی هم برای پول درآوردن پیدا کرده باشی.
در حقیقت والت دوست ندارد در آخرین روزهای زندگیاش هم با حقارت و بدبختی از بین برود. از همین سو, باید به تصمیماش در رابطه با دنبال نکردن برنامهی درماناش هم اشاره کرد. او میخواهد تا در وقت باقیمانده خانوادهاش را بعد از مرگاش از لحاظ مالی تامین کند. او میخواهد در آخرین نفسهای عمرش به اندازهی تمام سالهایی که راه راست را انتخاب کرده بود و به هیچ جایی نرسیده, قانونشکنی کند. و مطمئنا همذاتپنداری و همراه نشدن با چنین کاراکتری خیلی سخت است.
نویسندگان آنقدر با جزییات و زیبا والت را صیغل میدهند. که با اینکه میدانید او به دنیای بدی وارد شده. اما تصمیماش برایتان قابل توجیه میشود. داستان از همینجاهاست که به سرعت عمیق و عمیقتر میشود. چراکه سازندگان آن فاصلهای که بین تصمیم و اهداف والت و دید بینندگان است را بر میدارند.
حالا میدانیم که والت به کمک دوستاناش آنقدر پول دارد که از پس مشکلاتاش برآید. اما او تصمیم میگیرد به راه و روش خودش با مشکلاتاش کنار بیاید و عواقب آن را هم به جان بخرد. زیرا میداند بدون درمان یا با درمان خواهد مرد. و نمیخواهد که با دست خالی خانوادهی خود را ترک کند.
هایزنبرگ وارد میشود
در این بین میتوان اشارهی ویژهای هم به شخصیت “توکو” کرد که واقعا باورپذیر پرداخت میشود. او یک دلال واقعی موادمخدر است. از آنهایی که با کشتن اخت گرفته. اما بدونشک هیچکدام از شما آن سکانس را فراموش نمیکند. سکانسی که والت به شخصیت دیگرش سوئیچ میکند. و برای پس گرفتن جنسهایش و با کمک علم شیمی در دفترکار توکو آتشبازی راه میاندازد. و این آغازی است بر پرداخت بُعد عصبانی و سیاه والت به نام “هایزنبرگ”.
این در حالی است که در قسمت هفتم باز هم نگاهی به توکو میاندازیم. سرقرار با توکو, او یکی از افرادش را به خاطر یک اظهار نظر ساده تا سر حد مرگ زیر مشت و لگد وحشیانهی خود میگیرد. به طوری که این صحنه هیچ شکی برای والت و جسی باقی نمیگذارد که آنها در خطری واقعی قرار گرفتهاند و ممکن است در آینده چنین اتفاقی برای آنها هم بیافتند.
در حقیقت والت وارد تجارتی شده که نامش با بیاخلاقی بافته شده است. البته باید بگویم که موفقیت والت در کارش باعث شده تا او چشماناش را بر روی خطرات احتمالی و عواقب آن ببندد. و به شخصه از این رفتار لذت میبرم.
البته از آن سکانس جشن روز حمام بچهی تازه هم نمیتوان گذشت. سکانسی که قصهی سریال را به خوبی پیشرفت میدهد. آنها دوربین را بر روی والت زوم میکنند, تا او با فرزندش صحبت کند. او میگوید که من همواره به تو فکر میکنم. و اینکه تمام خانواده او را دوست دارند. تمام اینها به خوبی اجرا میشوند تا این حس همذاتپنداری بیننده با والت قویتر شود. این سکانس همچنین نشان میدهد که والت همیشه سعی میکند با بیان احساساتاش, کارهای غیرقانونیاش را برای خودش هم که شده, توجیه کند.
قانون باهوشی
یکی از برجستهترین نکات در روند شخصیتپردازی کاراکترهای سریال این است که شما میتوانید صفت “باهوش” را برای تک تک آنها به کار ببندید. در این رابطه باید از اسکایلر بگویم که همچون یک همسر و مادر واقعی حواساش به همهجا هست. و در طول سریال بارها والت را به خاطر تغییر در رفتار و همچنین شبهایی که دیر به خانه میآید, سوالپیچ میکند.
همواره این تنش در دل شما وجود دارد که هرلحظه ممکن است, اسکایلر از همه چیز با خبر شود. از سویی دیگر این مسئله در مورد هنک هم صدق میکند. هنک همیشه بعد از هر اتفاقی بر سر صحنهی جرم حاضر است و در جریان خط داستانی هم به دستاوردهایی خوبی برای دستگیری والت میرسد.
قانونشکنی عناصر بسیاری را برای جذب بیننده در خود دارد. با اینکه درام سریال به طرز وحشتناکی قوی است, اما اولین مکانیکی که شما را جذب داستان میکند; علم است; علم شیمی. جایی که جسی فریاد میزند “این بهترین موادمخدر دنیا است”. زمانی که والت درست همچون حرفهایها لباسهایش را هنگام کار در میآورد و همچنین به جسی گوشزد میکند که “خود ما از آن استفاده نمیکنیم.” در حقیقت ایدهی یک معلم شیمی که میتواند با کیفیتترین مواد مخدر دنیا را بسازد, اولین قلاب درگیری بیننده با داستان است.
بعد از ایده, مکانیک درام قصه با قدرت وارد میشود. شکست و پیروزیهای شخصیتها, درگیریهایشان با دلالان دیگر, درگیری با خانواده و دهها اتفاق دیگر, قلاب دوم را به روح بیننده میاندازد. اما بیشک چیزی که شما را برای همیشه به دنیای این معلم نگاه میدارد, عمق شخصیتپردازی کاراکترهاست. تمامی شخصیتها به طرز وحشتناکی باورپذیر هستند.
در مرحلهی بعد تمامی کاراکترها همچون عناصر جدول تناوبی, در برخورد با یکدیگر واکنش نشان میدهند. برای مثال عنصر والت با اسکایلر محافظهکارانه است. والت با جسی کار میکند اما بسیار ناپایدار و خطرناک است و هر لحظه ممکن است موجب انفجار شود. برخورد والت با هنک عالی است. و همچنین برخورد والت با “کریزی ۸” کاری میکند تا والت خصوصیات خود را از دست دهد. و برای تبدیل شدن به عنصری دیگر آماده شود.
شبیه به تم سریال, همهی شخصیتها همچون عناصر جدول تناوبی شیمی استعارهای از واکنشهای شیمیایی هستند. قانونشکنی همانند شیمی سخت, پیچیده, دوستداشتنی, پهناور, خطرناک و البته عمیق است. و فصل اول سریال هم همچون شروعی پر شور, به زیباترین شکل ممکن قصهی پرفراز و نشیب زندگی والتر وایت را آغاز میکند.
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////
با تشکر از شما کاربران سایت دنیایبازی. یادتان نرود که ما از دیدگاههای خود در مورد سریال “قانونشکنی” محروم نکنید و البته در صورت امکان نظرات خود را به فصل اول سریال محدود کرده و همچنین در صورت روایت داستان از قرار دادن کلمهی “اسپویل” دریغ نکنید!
راستی منتظر بررسی فصل دوم سریال هم باشید!
نویسنده: رضا حاجمحمدی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
بنظرم سریال خوبی بود ولی شاهکار نبود افتضاح هم نبود جدای بازی بازیگرا که هیچ ربطی به خوب و بد فیلم نامه نداره. قبول دارم داستان فیلم کاملا منطقی و رئال هست. ولی هر چیز رئالی جالب نیست استعاره هم باید در حد و اندازه خودش باشه(قسمت کشتن مگس) بعضی از دوستان هم میگن اول داستان از بیابان شروع میشه اخر داستان هم توی بیابونه و نشون دهنده پایان امپراطوری والت هست. قبول دارم ولی اسم این اصلا استعاره نیس استعاره یعنی نشون دادن یک چیز نامربوط اما با رفتارها و بازخوردهای مربوط به هدف. که این بیابان و.. خودش داره توصیف میکنه کاملا مستقیم. پس هیچ ربطی به هنر استعاره و درک بالا نداره. و خیلی چیزای دیگه فیلم که نمیشه همرو توضیح داد قسمت ۱۴ فصل پنج بنظرم فوق العاده بود اما بقیه قسمت ها یا کل سریال چندین درجه از این قسمت کم اهمیت تر بودن. شخصیت پردازی روی بعضی کارکترها خیلی خوب بود مثل والت و جسی و اسکایلر ولی بقیه واقعا نه و هنوز خیلی چیزاش بلاتکلیف بودن از بعضی شخصیت ها هم که اصلا استفاده ای نشد و بود و نبودشون خیلی فرق نمیکرد
در کل بیشترین امتیاز این سریال مربوط فضای رئالش هس
نقدهای آقای حاج محمدی واقعا عالی و لذتبخش هستن. فقط نمیفهمم چرا اینهمه غلط املایی دارن!!!!
رضا این مقالت رکورد همرو زد ! داداش دمت گرم فوق العاده بود هر چند که نخوندم یک برادر خیری قراره سریالشو بده بریم ببینیم.
این جور که به نظر میاد چون فصل ۵ هم اومده باید سرعتی همرو دید.
that was beautiful. I love that
Thanks reza
=D
جزو top 10 series که تا بحال دیدم…!! راستی BReaking Bad به معنای “بدبیاری” میباشد..!! :)
باتشکر.
دوستان این سریالو من ندیدم ولی به نظرقشنگ میاد ولی حتما سریال revoulationروببینیدحرف نداره سراسر جذابیته عالیه حتماببینید :-|