نقد سریال “قانون‌شکنی” (فصل دوم); غسل در آتش و خون

در ۱۳۹۲/۰۷/۰۱ , 16:50:15

فصل اول سریال “قانون‌شکنی”‌ (Breaking Bad) همچون جرقه‌ای بزرگ در صنعت ساخته‌های تلوزیونی درام و همچنین در مقایسه با فصل دوم سریال است. فصلی که در همان ۷ قسمت خود آنقدر فوق‌العاده, جذاب و درگیرکننده بود که به سرعت سیل عظیمی از طرفداران را به خود جذب کند و همه را برای ادامه‌ی ماجراهای والتر وایت در فصل دوم هیجان‌زده نگاه دارد.

در مقاله‌ی نقد فصل اول سریال قانون‌شکنی, به طور مفصل به جان‌مایه‌ی آن و گوشه‌ای از جلوه‌های بی‌همتای شخصیت‌پردازی و روایت داستان پرداختیم. و در یک کلام گفتیم که قاون‌شکنی چگونه اولین قدم خود را با قدرت و مصمم برداشته است. در مورد شخصیت‌های ریز و درشت سریال صحبت کردیم; همان‌هایی که در طول همین چند قسمت, با ماجراها و درگیری‌های بسیاری مواجه می‌شوند. شخصیت‌هایی که در همان مدت کوتاه, آنقدر اصولی دچار تغییرات شدند که بعد از پایان هر قسمت از خود می‌پرسیدیم که بعد چه می‌شود؟! والت تا چه حد پیش می‌رود؟ آیا باید بنابر گذشته‌ی والت و البته حال و آینده‌ی خانواده‌اش با قانون‌شکنی‌هایش کنار بیاییم و آن را بپذیریم یا اینکه او را از دیگر آدم بد‌های سریال جدا نکنیم؟

اما همین ابتدا باید بگویم که تمام دستاوردهای فصل اول قانون‌شکنی در خلق درام خود, در مقابل قدرت خط داستانی فصل دوم چیزی برای عرض اندام ندارد. در حقیقت سریال در فصل دوم و با بهره‌گیری از ۱۳ قسمت, آنقدر در تمامی زمینه‌ها پیشرفت به خود دیده است که در تک‌تک صحنه‌های ناب سریال مرتب با خود می‌گوید” چه دنیایی, چه شخصیتی, چه اتفاقی, چه دیالوگی, چه بازی‌هایی, چه هنری و هزاران و هزاران تحسین دیگر; تحسین‌هایی که همه سرچشمه در کیفیت بالای قانون‌شکنی از دهان هر بیننده‌ای بیرون می‌آید.

در ابتدای فصل قبل با والتر وایت آشنا شدیم. شخصیتی که با قدرت نویسندگان و البته بازی بی‌نظیر “برایان کرنستون” در طول همان ۷ قسمت عمیق و عمیق‌تر شد. به طوری که ما با دلایل بسیاری از کشمکش‌های درونی‌اش در مقابله با دنیای اطراف‌اش آشنا شدیم. و با او همذات‌پنداری کردیم.

 فصل دوم هم از همان ابتدا, مهمترین اصل درام یعنی خلق کشمکش‌های تک‌تک شخصیت‌ها را با قدرتی بیشتر پیش می‌گیرد تا شاهد یکی از بهترین فصول سریال‌های تلوزیونی تاریخ  باشیم. برجسته‌ترین جذابیت فصل دوم همین کشمکش‌ها و درگیری‌های شخصیت‌های مختلف قانون‌شکنی است. باز شاهد والتی هستیم که با حس سیاه حقارت خود می‌جنگد. و سعی می‌کند تا در حین پول درآوردن,‌ بزرگی خود را هم در محل تحت رهبری‌اش ثابت و حفظ کند.

از سویی دیگر شاهد نیروی سخت‌تری هستیم که جای “کریزی ۸” و “امیلیو” در فصل پیش را گرفته‌‌اند. و این مسئله والت و جسی را حسابی به دردسر می‌اندازد. و این موضوع کشمکش فرافردی آنها را می‌سازد. تمام این‌ها در حالی است که والت از طرفی دیگر باید هنوز برای دیرآمدن‌هایش به خانه برای “اسکایلر” باهوش دروغ طراحی کرده و تلاش کند تا همه‌چیز طبیعی جلوه کند.

همین اتفاقات و جزییات‌شان است که باعث می‌شود بعد از پایان فصل دوم و در حالی که به سرعت تمامی صحنه‌ها را مرور می‌کنید,‌ با خود بگویید.”وای خدای من. شخصیت‌ها چه راهی را پشت سرگذاشته‌اند. چه فراز و نشیب‌هایی را تجربه کرده‌اند. چقدر رشد کرده‌اند و اکنون همه‌چیز دست به دست هم داده‌ و چه دنیای پیچیده‌ای را تحویل ما داده است.”

در قانون‌شکنی همه‌چیز با یک پایه و اساس ساده شروع می‌شود, اما وقتی به رشد شخصیت‌ها نگاه می‌کنید, متوجه‌ی پرورش فوق‌العاده‌ی آن ایده‌ی اولیه می‌شوید. یک معلم شیمی ساده برای اینکه پولی بعد از مرگ‌اش برای خانواده‌اش باقی گذاشته باشد, با کمک شاگرد قدیمی خود سراغ ساخت و ساز موادمخدر می‌رود. در پایان شاهد این هستیم که کیفیت کار والت, احترام و پشتیبانی بزرگترین قاچاقچی منطقه یعنی “توکو”ی دیوانه را به همراه می‌آورد. و اینجاست که بُعد تاریک والت یعنی “هایزنبرگ” معرفی می‌شود. شاید تمام این اتفاقات در ابتدا برای چنین سریالی کمی غیرواقعی جلوه کند, اما باید گفت که واقع‌گرایی قانون‌شکنی بر روی کمی خیال‌پردازی بنا شده است. و این مسئله به پیچیده‌تر و جذاب‌تر شدن سناریو کمک فراوانی کرده است.

با پایان یافتن قسمت آخر فصل اول, شاهد والتی بودیم که به نظر می‌رسید بعد از تمام درگیری‌هایی که پشت سر گذاشته, به موقعیتی پایدار و آرام رسیده است. ساخت مواد در بیابان‌های “نیو مکزیکو” و فروش راحت آن به توکو. اما مگر می‌شود, ورود انسان‌ها به دنیای تاریک تجارت زیرزمینی و غیرقانونی موادمخدر بی‌دردسر باشد.

به همین دلیل سکانس پایانی فصل اول با یک تلنگر هیجان‌انگیز برای ما و ترسناک برای کاراکترهای ما به پایان رسید. والت و جسی دیوانگی و وحشی‌گری توکو را از نزدیک لمس کردند و از آنجایی که هنر ساخت‌ مواد والت بسیار با ارزش است, مطمئنا رابطه‌ی آنها به این آرامی ادامه نخواهد داشت. تلنگری به آینده‌ای که در انتظار ما بود.

شاید بهترین جمله‌ای که بتوان با آن فصل اول و دوم قانون‌شکنی را توصیف کرد و ارزش و قدرت واقعی آنها را به شما انتقال داد این است که” فصل اول همچون مزه کردن  معجون خوشمزه قانون‌شکنی بود. از پروسه‌ی شخصیت‌پردازی گرفته تا آن سکانس‌های منحصربه‌فرد و تکان‌دهنده‌ی سریال, از استفاده‌ی علم شیمی در زندگی روزمره ما و تا خانواده‌ای که در برزخ نگرانی است.”

اگر فصل اول با آن همه کیفیت در نمایش تمام این عناصر همچون مزه کردن طعم دلنشین معجون قانون‌شکنی بود, حالا شما در فصل دوم آن معجون را ناخواسته سر می‌کشید. اکنون دیگر خودتان تصور کنید که با چه دنیایی از شخصیت‌پردازی, قصه‌گویی و صحنه‌هایی به مراتب بزرگ‌تر از فصل قبل روبه‌رو هستید.

همان‌طور که پیش‌تر گفتم, قانون‌شکنی در شخصیت‌پردازی پیچیده و خاکستری کاراکترهایش کم و کسر ندارد و بدون‌شک بالاتر از استاندارد‌های روز قرار می‌گیرد. در قانون‌شکنی یک شخصیت, یک انتخاب,‌ یک تصمیم یا یک کشمکش همانند دانه‌ی درختی کاشته می‌‌شود. اما به مرور زمان ناگهان متوجه می‌شوید که آن دانه تبدیل به یک درخت تنومند و بزرگ شده است.

در این خصوص می‌توان به شخصیت “جسی پینکمن” اشاره کرد. جسی با تمام نادانی‌اش, مشخصه‌های جالب بسیاری دارد و این موضوع او را به مکمل خوبی برای والت تبدیل کرده است. حالا در فصل دوم  پروسه‌ی شخصیت‌پردازی او سرعت بیشتری گرفته است. از رابطه‌اش با والت گرفته تا خانواده و کشمکش‌های درونی‌اش. فصل دوم خیلی به او سخت می‌گیرد. اتفاقات فراوانی سبب پرورش شخصیت او و شناساندن هر چه بیشتر جسی به بیننده می‌شود. از احساس متقابل و دلسوزی‌اش نسبت به فرزند آن دو معتاد تا آشنایی‌اش با جین و عشقی سیاه همچون شب آخر همراهیشان.

سیر داستانی فصل دوم همچون یک توپ فوتبال, او را به این سو و آن سو می‌کوبد. چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ روحی و روانی. او رفته رفته و قسمت به قسمت تَرَک برمی‌دارد و در نهایت می‌شکند. اما نتیجه‌ی این کشمکش‌های بزرگ خیلی برای جسی, آینده و راهی که در آن قدم برمی‌دارد, مثمر ثمر و مهم است. شما این پیشرفت را به چشم  می‌بینید و تا پایان پیش می‌روید. در پایان, دیگر شاهد آن جوان لاابالی احمق نیستید! او گذشته‌ی تاریک‌اش را فراموش کرده و تصمیم می‌گیرد که با جدیت و محکم بایستد. در این بین هم می‌بینیم که والت به او و سرنوشت‌اش اهمیت می‌دهد. به طور کلی می‌توان گفت, نویسندگان آنقدر برای جسی سناریو‌های جذاب و بامعنایی نوشته‌اند که داستان زندگی او به تنهایی می‌تواند تبدیل به سوژه‌ی یک سریال کوتاه شود.

از سویی دیگر باید از “اسکایلر” بگویم, که در فصل دوم هم به همان باهوشی و قدرتمندی فصل قبل ظاهر می‌شود. فصل دوم همان‌طور که فصل کاراکترهای دیگر است, فصل درخشش اسکایلر هم است. واقعا باید سازندگان را تحسین کرد که چگونه کاراکترهای فرعی را هم در کنار کاراکتر اصلی قصه نگاه می‌دارند و حتی در بعضی مواقع (اشاره به قسمت پایانی) آن را بالاتر هم می‌برند.

فصل دوم به شدت فصل ترسناکی برای روند شخصیت‌پردازی اسکایلر است. ما در فصل اول با کاراکتری آشنا شدیم که عاشق همسر و بنیان خانواده‌اش بود. اما به خاطر عواقبی که قانون‌شکنی‌های والت بر خانواده تحمیل کرده, به بُعدهای شخصیتی پنهان اسکایلر هم نفوذ می‌کنیم.

اسکایلرِ مثبت, همچون والت کمر خم کرده, رنگ عوض می‌کند و آرام آرام پوست آن شخصیت تک‌بعدی را پاره می‌کند. از طرفی دیگر, نویسندگان آن خصوصیت باهوش بودن و حس کاراگاهی اسکایلر را با قدرت در فصل دوم  هم به کار گرفته و با استفاده از آن طوری سناریوی اصلی را دچار تغییرات سهمگینی می‌کنند که با تمام وجود میخکوب دنیای قانون‌شکنی می‌شوید.

تمام این اتفاقات در مورد “هنک شریدر” هم صدق می‌کند. او هنوز دوست‌داشتنی و متفاوت است. و در طول این فصل می‌فهمیم که بُعد درونی‌اش به اندازه‌ی بُعد بیرونی‌اش سخت نیست. شخصیت‌پردازی او واقعا پیچیده است و احساسات‌اش هم بسیار عمیق هستند. این در حالی است که “دین نوریس” هم در خلق این شخصیت نقش مهمی را ایفا کرده است.

به‌طور کلی تنها در توصیف شخصیت‌های قانون‌شکنی می‌توان گفت که تک‌تک‌شان اهمیت‌شان را ثابت می‌کنند. هرکدام وظیفه‌ی “مهمی” را در پیشبرد داستان برعهده دارند و به خوبی هم پردازش می‌شوند. و از همه‌ مهمتر همانند تمام انسان‌های دور و اطراف‌مان, دارای چندین بُعد هستند. و توانایی انجام کارهای خوب و بد را دارا می‌باشند. این مسئله باعث شده تا حرکات, رفتار و تصمیمات کاراکترها همواره غیرقابل‌پیشبینی و تازه بماند.

اما مطمئنا تمام شخصیت‌های قانون‌شکنی باید در مقابل والتر وایت بزرگ سر خم کنند. واقعا چه کاراکتری! در فصل دوم با والت پیچیده‌تری طرف هستیم. والتی که در راستای خط داستانی فصل قبل به سوی تبدیل شدن به یک آدم بد واقعی پیش می‌رود. اما آرام آرام متوجه‌ی آن روح سیاهی که بخش زیادی از وجودش را تسخیر کرده, می‌شود.

در این خصوص می‌توان به قسمت دوم اشاره کرد; جایی که ما درگیری درونی والت را می‌بینیم. و او مشکلاتی که عدم حضورش درست کرده را به چشم می‌بیند. یا در قسمت نهم; جایی که رو به جسی می‌گوید “من لایق این هستم”. و همچنین آن سکانس پایانی فصل, زمانی که “والتر حونیور” از قهرمان بودن پدرش می‌گوید و چشمان و حالت صورت والت تغییر می‌کند.

والت این زندگی سرشار از موادمخدر و بی‌قانونی را هدایت می‌کند و حالا شاهد این هستیم که علاوه‌بر مشکلات و خطرات بیرونی,‌ افکارش‌ هم او را از داخل تکه‌تکه می‌کنند. اگر فصل قبل فقط به معرفی والت و دنیای‌اش مربوط می‌شد. فصل دوم درباره‌ی غسل او در آتش ,سختی و ترس است.

همان‌طور که گفتم, در طول فصل دوم به دفعات والت به لبه‌ی خطرناک تبدیل شدن به یک آدم بد دیوانه نزدیک می‌شود. اما قبل از اتفاق چیز بدی عقب می‌کشد. این حالت ترسناک در مقایسه با آن والت آرام که حتی برای کنار آمدن با باند‌های موادمخدر, پیشنهاد مذاکره می‌داد, به طور وحشتناکی قابل‌باور و تاثیرگذار است. و به ما  هم گوشزد می‌کند که هر انسانی, یک بعد شر هم دارد که فقط لازم است بیدارش کنیم.

والت که در فصل دوم تا حدودی به کارهای بدی که کرده بود فکر می‌کند. با پیشرفت داستان کم‌کم با عواقب آنها هم روبه‌رو می‌شود. این عواقب ادامه پیدا می‌کند تا در قسمت پایانی,‌ تصمیم‌ها و کارهای به ظاهر کوچک او در کنارهم قرار می‌گیرند تا در نهایت ما را با یک پیچش داستانی بهت‌زده کنند.

ما در سه قسمت اول فصل دوم والتی را می‌بینیم که در چنگال “توکو” گیر افتاده و به نظر می‌رسد هیچ راه فراری ندارد. اما به مرور و در ادامه شاهد پیچیدگی‌ها و مشکلات دنیای خرید و فروش موادمخدر هستیم. در این هنگام این تفکر آرام اما پیوسته ذهن والت را بدست می‌گیرد; “نباید از توکو ترسید, بلکه برای دوام در چنین تجارتی باید تبدیل به کسی همچون توکو شد”.

می‌دانم این جمله هیچگاه تکراری نمی‌شود, اما باری دیگر باید بگویم که بدون ‌شک والتر وایت نیمی از شخصیت بزرگ خود را مدیون “برایان کرنستون” و استعداد فوق‌العاده‌اش است. سناریوی بی‌نظیر سریال به لطف حضور کرنستون و توانایی عالی‌اش در ادای دیالوگ‌ها و انتقال حس خفته در متن, کاری می‌کند تا بیش از پیش به والت نزدیک شوید. در یک کلام تمامی سکانس‌های زیبای سریال با وجود تمامی بازیگرهای سریال به اوج هیجان و لذت رسیده و آن را به بیننده هم منتقل می‌کنند.

 لحظات برتر فصل دوم

مطمئنا اغراق نکرده‌ام اگر بگویم که پلان به پلان قانون‌شکنی مملو از هیجان, معنا و لذت است. و بی‌انصافی کرده‌ایم اگر بخواهیم به این سادگی‌ها از کنار بهترین سکانس‌های فصل دوم بگذریم. از همین سو, در این قسمت قصد دارم تا نگاهی داشته باشم به تعدادی از لحظات مهمی که نقش بزرگی را در شخصیت‌پردازی کاراکترها ایفا کرده‌اند. تا از این طریق شاید بتوانیم به گوشه‌ای از ارزش سریال پی ببریم.

قتل با زنبور مرده

یکی از تنش‌زاترین لحظات کل سریال مربوط به قسمت دوم و آن ده دوازده دقیقه‌ی پایانی آن می‌شود. از وقتی که والت غذای توکو را مسموم می‌کند تا زمانی که هنک گلوله‌ای را در مغز او جا می‌دهد. همه چیز به طرز وحشتناکی تنش می‌آفریند و در نهایت به اکشنی منطقی ختم می‌شود.

والت و جسی در این لحظات سعی می‌کنند تا با حمله کردن به توکو فرار کنند. اما خودشان خوب می‌دانند که احتمال موفقیت‌شان در مقابل توکویی که در زمینه‌ی خشونت و رفتار دیوانه‌وار چیزی کم ندارد, ضعیف است. از طرفی جسی در این شرایط باری دیگر نادانی خود را ثابت کرده و نقشه‌ی والت را خراب می‌کند. آنها باید سریعا تصمیم‌گیری کنند. مسموم کردن غذای توکو همانا و آغاز تنش تکان‌دهنده‌ی قانون‌شکنی هم همانا. در این حین, “تیو” (پدربزرگ توکو) تبدیل به یکی از هوشمندانه‌ترین اختراعات نویسندگان برای خلق سدی بر سر راه والت و جسی می‌شود.

“تیو” تنها با صدای زنگ خود می‌تواند ارتباط برقرار کند. بنابراین به سرعت توکو را هرطور شده از خطری که او را تهدید می‌کند, با خبر کرده, اما نمی‌تواند به طور مستقیم منظورش را بیان کند.  همین “زنگ” تبدیل به یک ایده‌ی بی‌نظیر می‌شود. امکان ندارد هنگامی که توکو از تیو سوال می‌پرسد و والت و جسی از رو دستی که خورده‌اند تا سر حد مرگ ترسیده‌اند, شما هم از شدت هیجان فریاد نکشید.

عابر بانک

قسمت ششم شامل سناریوی قدرتمندی درصدد شخصیت‌پردازی جسی است. جسی برای یافتن چندی از مشتریانش که جنس او را دزدیده‌اند, راهی یافتن محل زندگی آنها می‌شود. او نقشه‌ی خوبی برای پس گرفتن جنس‌هایش می‌کشد. اما از آنجایی که اصولا در قانون‌شکنی چیزی طبق برنامه پیش نمی‌رود. جسی با ورود به خانه آنها, تنها فرزند ساکت و کثیف آن دو معتاد را می‌یابد.

بدون‌شک آن پسر کوچک بی‌گناه‌ترین قربانی صنعت کثیف موادمخدر است. صنعتی که جسی هم در آن کار می‌کند. نویسندگان به زیبایی با خلق همین بچه, سعی می‌کنند تا نگاهی هم به آن طرف ماجراهای ساخت موادمخدر انداخته و به ما گوشزد کنند که کارهای کسانی همچون والت و جسی می‌تواند چه آتشی به زندگی انسان‌ها بیاندازد.

اما با تمام اینها, به سرعت متوجه می‌شوید که جسی به این بچه‌ی ساکت جذب شده. کسی که تنها سرگرمی‌اش تماشای یک کانال تبلیغات کالا است و بس. و چیزی از دوران کودکی نمی‌داند. در این هنگام است که نگرانی جسی برای آینده‌ی او بسیار تاثیرگذار و قابل‌باور می‌شود. غذا دادن جسی به بچه, سرگرم‌کردن‌اش و درنهایت دور نگاه داشتن او از آن خشونت سکانس پایانی, به طور عمیقی ستودنی و زیبا است. و ما هم در این بین به خیلی چیزها همچون قلب نازک جسی پی می‌بریم.

هایزنبرگ در خانه

به دنبال خبرهای خوش در رابطه با بیماری والت. خانواده‌اش مهمانی کوچکی را ترتیب می‌دهند. این درحالی است که ما با والتی طرف هستیم که بار تمام دروغ‌هایش برای فرار از حقیقت بر دوش‌هایش سنگینی می‌کند. علاوه‌بر این, والت آن روح سخت خود را زیر پوست آرام‌اش پنهان کرده. این باعث شده تا “والتر جونیور” به خاطر روحیه‌ی قوی هنک که در رفتارش مشخص است, از او تقلید و پیروی کند.

بنابراین والت که دیگر دوست ندارد, خانواده‌اش او را همچون یک موجود ضعیف ببینند, سعی می‌کند تا آن بعد دیگرش را آزاد کند. و این کار را با دستور به والتر جونیور برای نوشیدن متوالی نوشیدنی الکلی انجام می‌دهد. در نهایت, می‌بینیم که والت اجازه می‌دهد تا هایزنبرگ در خانه خودش و در مقابل آشنایانش طغیان کند.

از این سکانس می‌توان فهمید که والت علاقه‌ی فراوانی دارد تا خود واقعی و قدرتمند‌اش را به همه نشان دهد. خودی که توانسته با ساخت موادمخدر آینده‌ی آنها را تامین کند. اما مشکل اینجاست که این “خود” جسور و قوی در راه غیراخلاقی و بی‌قانونی زنده شده. و نمی‌توان به آن افتخار کرد.

انتخاب سیاه

فصل اول شامل سکانسی بود که والت را در موقعیت خطرناکی قرار می‌داد. والت مجبور بود برای بقای خود, انسان دیگری را به طرز وحشتناکی بکشد. سکانسی که قدرت داستان,‌ شخصیت‌پردازی و البته خشونت ناب قانون‌شکنی را به نمایش می‌گذاشت.

اکنون فصل دوم هم یکی از همین سکانس‌ها را دارد. اما خیلی دردناک‌تر. اگر در صحنه‌ی نزاع والت و “کریزی ۸”, والت در موقعیت انجام‌شده‌ای قرار گرفت و به شکلی ناخودآگاه قفل موتور را به گلوی “کریزی ۸” فشار داد. اما در قسمت دوازدهم فصل دوم با والتی طرف هستیم که دو انتخاب دارد.(۱) نجات بده (۲) بگذار بمیرد. انتخاب‌هایی که هرکدام عواقب خاص خودشان را بر ادامه‌ی داستان خواهند داشت.

رابطه‌ی والت و جسی کمی بهم ریخته. جسی برخلاف تفکر والت, اصلا مثل یک حرفه‌ای عمل نمی‌کند و این مسئله والت را عذاب می‌دهد. عشق بین جسی و جین بالا گرفته. جسی در استفاده از هروین غرق شده و خوشگذارنی‌های کذاب‌اش هم اجازه نمی‌دهد که نصیحت‌های والت را بشنود. والت نگران جسی و نقشه‌ای که جین برایش کشیده‌, است. او یک احساس نگرانی پدرانه نسبت به جسی دارد.

این سری اتفاقات والت را به سوی یک انتخاب تاریک و تغییر احساساتش سوق می‌دهد. “کرنستون” در این سکانس واقعا می‌ترکاند. او به طور طبیعی با جسی و جین برخورد کرده و در این حین جین شروع به استفراغ کردن می‌کند. اما خواب عمیق و غیرطبیعی او که ناشی از مصرف هرویین است باعث می‌شود تا به حالت خفگی بیافتد.

در حالی که جین دست و پا می‌زند. والت می‌تواند او را نجات دهد. اما در مقابل می‌تواند خودش را به راحتی از دست کسی که راز او را می‌داند هم خلاص کند. و البته مرگ جین می‌تواند باری دیگر کنترل جسی را به او بازگرداند. او تمام دلایل خود را کنار هم می‌گذارد تا جین را  به حال خودش رها کند. همه‌ی اینها  یک سکانس تاریک را تحویل بیننده می‌دهد. یک مرگ تاریک. یک والت تاریک. و یک انتخاب تاریک که عواقب سخت‌تری در پی دارد.

عواقب سخت‌تر

یکی دیگر از بزرگترین و ترسناک‌ترین سکانس‌های فصل دوم به قسمت نهایی بازمی‌گردد. در جریان فصل, بینندگان با صحنه‌هایی مرموز و عجیبی رو‌به‌رو می‌شوند. صحنه‌هایی که عده‌ای را در حال پاک‌کردن حیاط پشتی خانه‌ی والت ( و همچنین یک عروسک صورتی) نشان می‌دهد. تا اینکه بالاخره در قسمت نهایی متوجه می‌شویم که منبع این تکه آشغال‌ها و آن عروسک صورتی سوخته مربوط به یک حادثه‌ی دلخراش می‌شود.

پدر جین (همانی که جلوی چشمان والت جان داد) کنترل‌کننده‌ی ترافیک هوایی است. مرگ اخیر دخترش و حال و روز بد پدر باعث یک اشتباه کوچک و یک فاجعه‌ی بسیار بزرگ می‌شود. این اتفاق درست در آسمان و بالای خانه‌ی والت به وقوع می‌پیوندد. تکه‌های بدن مسافران و هواپیماها به شکل تمام انتخاب‌ها و تصمیم‌های  خودخواهانه‌ی والت بر سر او فرود می‌آیند. نزدیک‌ترین نشانه از طرف خداوند که او می‌توانست به چشم ببیند. حالا ما هستیم و عواقب کارهای والت. او خط قرمز را رد کرده و دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود. البته جالب است بدانید که قسمت سیزدهم قانون‌شکنی آنقدر عالی بوده که جایزه‌ی بهترین تدوین سریال‌های درام و همچنین نامزدی بهترین تصویربرداری “اِمی” را برای سازندگان آن به ارمغان بیاورد.

مطمئنا شما هم با من هم‌عقیده هستید که مهمترین نکته‌ای که فصل دوم را چنان جذاب و فوق‌العاده ساخت, به انفجارهایی برمی‌گردد که همه‌ی ما انتظارشان را می‌کشیدیم. و مهمتر اینکه سازندگان هم بدون هیچ نشانه‌ای ما را ناگهان در مقابل موج آنها قرار دادند. در حقیقت منظورم از “انفجار”, فقط انفجارهای فیزیکی نیست. بلکه منظورم آن نقطه‌های اوج داستانی و صحنه‌هایی است که در کمال شگفتی, از عمق معنای بی‌انتهایی بهره می‌بردند.

در جریان خط داستانی فصل دوم اتفاقاتی می‌افتد که به هیچ‌وجه انتظارشان را ندارید, اما به دلیل پیش‌زمینه‌ی زیبایی که برای آنها ترتیب داده شده, از شدت هیجان منفجر می‌شوید. اگر فصل اول جرقه‌ی حیات قانون‌شکنی بود. فصل دوم را همچون شلعه‌های بلند آتش خواهید دید. ضدقهرمانان ما در این آتش غسل می‌کنند و شما را هم به داخل می‌کشند. آتشی که آنقدر دلنشین است که بعد از قسمت آخر ساعت‌ها به والت و دنیایش فکر کنید و برای کند و کاو بیشتر در سرنوشت او به دنبال فصل سوم می‌روید.

————————–

لطفا نظرات و دیدگاه‌های خود را در رابطه با فصل دوم سریال بیان کنید و البته یادتان نرود که در صورت روایت داستان از کلمه‌ی “اسپویل” استفاده کنید.

با تشکر فراوان

نویسنده: رضا حاج‌محمدی


33 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. مثل بیشتر دوستان باسه منم بهترین سریالی که دیدم .
    استان خیلی قویی داره و خیلی معتاد کنندس.
    من الان فصل دو هستم و لی لامصب دانشگاه نمیزاره سرتو بخارونی :D
    داستانش خیلی کامل هست و در جاهای متفاوت حس های مختلف و واقعا میرسونه.
    خطر اسپیول
    مثلا اون موقع که پلیسه با دوربین نگاه میکنه میبینه یک سر رو زمین داره راه میره واقعا یک اشوبی تو دل من ایجاد شد اخه چطوری یک سر روزمین راه میره خیلی موخ منو درگیر کرد چن فیلم اصلا تخیلی نیست و بعد که رفتن جلو دیدن رو یک لاکپشته به خط ناک بودن محیطی که داره فیلم توش اتفاق میوفته پی بردم واقعا مو به تنم سیخ شد و وقتی منفجر شد واقعا بهم شک دست داد .
    درکل عالی ساختن این سریالو
    و از رضا جان هم تشکر میکنم برای کاری که کرده.

    ۰۰
  2. بهترین سریالی بود که دیدم دو قسمت دیگه بیاد تموم میشه :D این اخراش دیگه خیلی هیجانی شده یعنی ۴ فصل رو میبینی که همه چیز توی فصل ۵ بطور کلی عوض میشه ،اظ نظرم فصل ۴ و ۵ بهترین فصلهاشن مخصوصا این دو قسمت اخرش که بیاد ، قسمت ۱۴ فصل ۵ نمره ۱۰ گرفته واقعا عین یک بمب بود قسمت ۱۴ :D

    ۰۰
  3. خداییش خیلی سریال خوبی هستش … من فکر میکنم شاهکار این فیلم در درجه ی اول کارگردان و نویسنده هاست که عالی کار کردن … حالا در فصل های بعدی قشنگ میشه حس کرد که Mr.White اصلا دیگه اون مرد قدیم نیست اوم مردی که حس میشد خیلی انسان ساکت و آرومی هستش واسه موندنِ خودش آدم میکشه و خشن میشه …
    ممنون از نقد =D

    ۰۰
  4. این سریال یکی از بهترین سریال های ساخته شده است. توی wiki نوشته برای هر قسمت ۳ میلیون دلار هزینه میکنن که یکی از عوامل موفقیتشه. jesse هم قرار بود توی فصل اول کنار بره ولی چون دیدن بازخورد خوبی داشته نگرش داشتن. من فکر کنم خود سازنده ها هم نمیدونستن میخوان چجوری برن جلو و یا اینکه به نظر بیننده ها خیلی وابسته بودن.

    در کل سریال خیلی جالبی بود. حیف که داره تموم میشه.

    *******اسپویل********
    من تا قبل اینکه walt بیاد mike رو بکشه کل کارهاش رو توی این جمله که گاس گفته بود توجیح میکردم: “It is a man’s job to provide for his family even he’s not beloved” ولی بعد از کشتن mike فهمیدم که دیگه هیچ چیزی برای زندگی کردن توی این دنیا نداره و همه چیز رو قربانی خواسته های خودش میکنه. از طرفی هنوز هم skylar رو یک احمق میدونم! و با خودم میگم بیچاره walter jr که بین اینها گیر افتاد.
    *******اسپویل********

    ۰۰
  5. آقا رضا دست مریزاد و دستت درد نکنه عجب مطلب برازنده ای برای این سریال عالی بود.این روزا روزهای این سریال درام اجتماعی هست.بازی برایان بی نظیره من کمتر کسی رو سراغ دارم اینقدر ظریف,بدون اغراق و با عجین شدن به کاراکتر به هنرنمایی بپردازه اونم تو یه سریال!یه چی تو مایه های براندو تو اتوبوسی به نام هوس یا پدرخوانده یا بوی خوش زن پاچینو و خلاصه این نوع نقش ها.اینقدر تو قالب نقش فرو رفته که یه زندگی جدا از زندگی اجتماعی و واقعی خودش تو فیلم رقم زده.چقدر روابط طبیعی و قوی پرداخت شدن چقدر نویسنده ظریف دیالوگا رو میچینه,چقدر جاهایی که فکر میکنی سریال قراره بره به سمت پوچی و یا کسل کنندگی خوب کار شدن و دوباره اوج داریم,نقطه عطف داریم!چقدر قطعات پازل خوب کنار هم چیده شدن,نرمش قلبها,سنگی قلبها,غرور,استعداد,سادگی,پیچیدگی شخصیتها,روابط زناشویی و پدر و پسری.از این فصل من به سکانس مشروب خوری پر والتر اشاره میکنم و جایی که حالا والتر احساس مالکیت به پسرش داره و به باجناقش میگه پسر خودمه تو چیکاره ای و امثال اهم!کسانی که سینمایی هستید و درام اجتماعی رو دوت دارید و عاشق یک فیلمنامه پخته به همراه بازیهای عالی و صحنه های هیجانی و زیبا هستید حتما سری به کلکسیون زیباییهای سینمایی این سریال هم بزنید,بدون شک نا امید نمیشید و چیز خوبی دستتون رو میگیره.باز هم از نویسنده این مطلب خوب من جا داره که تشکر کنم.

    ۱۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر