نقدی بر سریال “قانون‌شکنی” (فصل پنجم); خط آتش

در ۱۳۹۲/۱۰/۱۴ , 19:07:57

What would you do
?If it all came back to you

What would you say
?If you had to leave today

If put to the test
?Would you step back from the line of fire

Step back from the line of fire

Step back from the line of fire

Step back from the line of fire

….

 در توصیف فصل پنجم سریال “قانون‌شکنی” نمی‌توان از صفت خاصی استفاده کرد. فقط باید پای داستان والتر وایت بنشینید و ببینید که سازندگان چگونه آن همه جزییاتی که در چهار فصل گذشته معرفی کرده بودند را به سرانجام می‌رسانند. فصل پنجم یعنی غم و اندوه شدید. یعنی سقوط یک امپراطوری. از یک طرف خوشحال هستی که چنین سریال بزرگی را می‌بینی و از یک طرف دیگر ناراحت از پایان. واکنش‌ شیمیایی بر جای مانده از برخورد این دو حس, آنقدر عجیب و غریب و قدرتمند است که شاید برای مدتی حال و هوای‌تان را عوض کند و از خوردن و خوابیدن بیاندازدتان. برای من که اینطور بود.

فصل پنجم آنقدر در تمام زمینه‌ها به خصوص داستان‌سرایی فوق‌العاده و پر جزییات است که واقعا نمی‌دانم از کجا بگویم. در یک کلام قانون‌شکنی با شکوه تمام شد. “وینس گیلیگان” و گروه‌اش نه تنها تمام چیزهایی که از فصل ۱ تا ۵ معرفی کرده‌ بودند را بزرگ کردند. بلکه هویت‌شان را هم به غایت رساندند. هیچ‌چیز نیمه‌کاره رها نشد. از جایگاه “هنک” در اداره‌ی مبارزه با موادمخدر گرفته تا آن سم رایسن (ricin) تا از هم پاشیدگی خانواده‌ی وایت تا غرور و درد او.

وینس گیلیگان به هیچکس رحم نکرد. و چنان با پیچش‌های داستان تن‌مان را به لرزه انداخت و در هر صحنه آنقدر جزییات, پردازش و رشد به خوردمان داد که حالا حالا یادمان نخواهد رفت. وینس‌ گیلیگان در فصل پنجم از همیشه ظالم‌تر بود. درست همان‌طور که در فصل‌های قبل هیچ رحم و مروتی نشان نداده بود. تکلیف ما مشخص بود. کاراکترها جزیی از وجودمان شده بودند. اما اتفاقات آن چند اپیزود پایانی آنقدر غیرمنتظره و دردناک بود که امیدی به رهایی هیچکس نداشتیم. واقعا هیچکس زنده بیرون نیامد, هیچکس. حتی زندگی والتر جونیور هم برای همیشه ضربه خورد و تغییر کرد.

فصل پنجم اپیزود ترسناک ۱۴ (Ozymandias) را داشت. اپیزودی که در آن هرچه تا آن زمان روی هم گذاشته شده بود, فرو ریخت. پول, مقام, بازی, امپراطوری و ار همه مهم‌تر خانواده. تنش سرد بین والت و هنک در عرض ۱ ساعت آتش گرفت, داغ شد, گُر گرفت و تبدیل به خاکستری از خاطراتی سیاه شد. هر چه قدر این لحظات دردناک بود, اما به همان اندازه قانون‌شکنی به بهترین شکل ممکن آن را به تصویر کشید. دنیای سیاه مواد مخدر, خشونت و خون همان‌طور که اوج‌های بلندی دارد, سقوط‌های وحشتناکی هم به ساکنانش تحمیل می‌کند.

دو قسمت تمیز و بی‌نقص ۱۵ و ۱۶ را داشتیم. اپیزودهایی که در زیباترین شکل ممکن پایان داستان بیداری انسانیت والت و اوج احساس درب و داغان او را به نمایش گذاشتند. رویارویی مرد بزرگ با مرگ. پایان کار واقعا راضی‌کننده بود. شاید جمع‌بندی اتفاقات برای ما که عاشق شخصیت‌ها شده‌ بودیم, سخت بود. اما این همان چیزی بود که در دنیای قانون‌شکنی می‌بایست به وقوع می‌پیوست. برای هیچکدام از ما پایان شادی نبود. برای کاراکترهای داخل سریال هم نبود. اما حداقل برای نقش اصلی داستان, والتر وایت, این بهترین چیزی بود که می‌توانست در آن شرایط به آن چنگ بزند. شاید قانون‌شکنی تنها برای “جسی” خوش تمام شد. نمی‌توانم بگویم چقدر از آزادی جسی خوشحال شدم. شاید در میان این همه اشک, فرار جسی تنها دلیلی بود که خنده‌ای بر لبانم نشاند.

از تمام این‌ها مهم‌تر, نویسندگان دنیای بزرگ کاراکترها را بستند. آنها به خصوصیات شخصیتی‌شان تا پایان وفادار ماندند. هنک تا لحظه‌ی مرگش همان هنکی بود که می‌شناختیم. ماری همان حراف همیشگی بود. اسکایلر با اینکه زیر تصمیمات همسرش شکست و نابود شد اما تا پایان همان زن قوی باقی ماند. اما والت مدام تغییر می‌کرد. او انسانیت را دوست داشت اما تمام زجر و دردی که در گذشته تحمل کرده بود, ناگهان سر باز کرد و او را به آن هایزنبرگ مغرور تبدیل کرد. جسی هم تغییر کرد. اما برخلاف والت, او از جوانی کم عقل و منزجرکننده به مردی تغییر کرد که حالا قدر آینده را می‌داند. عشق را می‌فهمد. او خیلی زودتر از والت به این درک رسید و آزادی‌اش بهای این تغییر خوبش بود. تک‌تک کاراکترهای قانون‌شکنی فوق‌العاده خلق و پردازش شدند. کاراکترهایی که مطمئنا سریال بدون آنها اینقدر تاثیرگذار نمی‌شد و به این سطح از محبوبیت و جذابیت نمی‌رسید.

در فصل پنجم یک سری آنتاگونیست حسابی دیگر هم داشتیم. عمو جک و تاد. شیاطینی بودند که همچون آنها را ندیده بودیم. و واقعا نماینده‌ی هیتلر در جهان امروز ما بودند! همانند عموزاده‌ها و گاس فرینگ آنها هم خوب پردازش شدند. تاد جوانی بود که زیر آن ظاهر ساده‌اش, قلبی سیاه پنهان کرده بود. و عمو جک هم دیوانه‌ای بود که حسابی کارش را بلد بود. یک گروه آدم متفاوت چه در توانایی و چه در ظاهر. فصل پنجم با وجود آنها خیلی پر بارتر و جذاب‌تر شده بود. نویسندگان خطر آنها را به ما نشان دادند. شلیک تاد به آن پسر بچه, شکنجه‌های جسی, مرگ اندریا و تیراندازی دیوانه‌وار به سمت گومز و هنک از صحنه‌هایی بودند که  باعث شد در آن لحظات پایانی که والت در تله‌ی عمو جک گیر کرده بود از شدت اضطراب خودمان را نشناسیم.

وقت برای صحبت در مورد تمام قسمت‌ها نیست, پس بگذارید حداقل از اپیزود نهایی بگویم. اپیزودی که به خاطر آن فلش‌فوردها در ساختار کلی قابل پیش‌بینی بود. اما آنقدر در پرداخت به جزییات در بستن پرونده‌ی شخضیت‌ها و اتفاقات عالی بود که قابل پیشبینی بودنش را فراموش کرده بودیم. سکانس صحبت والت با اسکایلر در آشپزخانه و خداحافظی پدر با فرزندانش به ضعم من احساسی‌ترین لحظات کل سریال را رقم زد. نابودی اسکایلر از چهره‌اش می‌بارید. و در این حین والت بالاخره هایزنبرگ را زمین می‌زند و اغراق می‌کند که این کار را دوست داشته, آن را برای رضایت خودش انجام می‌داده و این تنها کاری بوده که در آن خوب بوده است.

بعد به لحظات مرگ عموجک و دار و دسته‌اش می‌رسیم. والت باری دیگر هایزنبرگ را نا امید می‌کند و به وسوسه‌ی پول‌هایش نه می‌گوید و شلیک. خوشحالم که جسی به والت شلیک نکرد. او هم به غایت شخصیت‌پردازی‌اش رسید. بالاخره جسی به والت “نه” گفت. و بالاخره سم رایسن بعد از سه فصل مورد استفاده قرار گرفت.

استفاده از خیریه‌ی “گرچن” و “الیوت” هم از نکات فوق‌العاده‌ی قانون‌شکنی بود. در نهایت والت مجبور شد که پول‌اش را از طریق آنها به خانواده‌اش برساند. در حالی که می‌توانست در فصل اول کمک آنها را قبول کرده و به این راه وارد نشود. 

اپیزود نهایی, نهایت شخصیت‌پردازی والت بود. والتر وایت تنها کسی بود که در طول سریال تغییر می‌کرد. این سفر او بود. ماجراهای او بود. همه‌ی شخصیت‌ها همان چیزی که بودند, ماندند. اما این والت بود که از یک معلم ساده‌ی شیمی به پادشاه دنیای موادمخدر تبدیل شد. و بعد آرزو می‌کرد که کاش وارد چنین چیزی نمی‌شد. او اشتباهات‌اش را قبول کرد. و مسبب تمام آنها یعنی هایزنبرگ را به زیر کشید. برای همین والت در پایان به ابتدایش بازگشت. سفیدی, سیاهی‌اش را پوشاند. خانواده بهانه‌ای بیش نبود. در عشق والت به خانواده‌اش شکی نبود. اما والت تمام این کارها را برای غرور خودش می‌کرد. برای این که خود را در مقابل خانواده به عنوان مردی قدرتمند و قابل نشان دهد. همین. وگرنه می‌توانست بعد از پیشرفت در کارش آنها را به راحتی ترک کند.

با اینکه خیلی وقت بود که انتظار “رستگاری” والت را در پایان قصه‌ی زندگی‌اش می‌کشیدیم. اما او رستگار نشد. او از خط بازگشت خیلی دور شده بود. تمام پل‌ها را خراب کرده بود. اما والت هر کاری از دست‌اش برمی‌آمد و می‌توانست در آن شرایط انجام دهد را انجام داد. او جسی را آزاد کرد!

اپیزود نهایی همان چیزی بود که باید به وقوع می‌پیوست. همه‌ی گره‌ها باز شد. و ما هم ناراضی به بدن بی حرکت والت خیره نشدیم. اما خدا می‌داند چقدر از داخل وجودمان ناراحت بودیم. 

نام‌های ریشه‌دار…

توجه به جزییات در “قانون‌شکنی” به نامگذاری اپیزودها هم سرایت کرده است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به Ozymandias‌ (اپیزود ۱۴) اشاره کرد. Ozymandias‌ نام شعری از شاعر انگلیسی Bysshe Shelley است. این شعر روایت‌گر سقوط اجتناب‌ناپذیر هر پادشاه و امپراطوری‌اش است. همان‌طور که می‌دانید, امپراطوری والتر وایت بزرگ هم در همین اپیزود از بین می‌رود.

یا در مثالی دیگر می‌توان از Felina (قسمت ۱۶) نام برد. به نام “فلینا” در آهنگی به نام “El Paso” که توسط “مارتی رابینز” خوانده شده, اشاره می‌شود. این آهنگ در مورد کابوی بی‌نام و نشانی است که عاشق زنی به نام فلینا می‌شود. او توسط دشمنانش مورد ضرب گلوله قرار می‌گیرد و در آغوش این زن می‌میرد. عشق واقعی والت ساخت موادمخدر است. در قسمت نهایی او همچون آن کابوی, گلوله می‌خورد و لحظات پایانی عمرش را در آغوش معشوقه‌اش (لابراتور ساخت شیشه) سپری می‌کند! و همچنین کلمه‌ی “Felina” به نوعی یادآور “Finale” هم است! 

امیدوارم موفقیت قانون‌شکنی باعث شود تا دیگر شبکه‌ها هم به ایده‌های تازه‌ی سازندگان اعتماد کنند. و بعد از آن نویسندگان هم با الگو قرار دادن قانون‌شکنی در خلق شخصیت‌ها و اتفاقات, تا می‌توانند “منطق” را اولین و آخرین هدف خود قرار داده و از پروسه‌ی معرفی, چینش و ریتم فوق‌العاده‌ی قانون‌شکنی درس بگیرند.

این‌ها چیزهایی بودند که در کنار هم لحظاتی را آفریدند که به جرات می‌توان گفت در تاریخ تلوزیون نمونه‌ای ندارد. قانون‌شکنی مثال بارزی است از برنامه‌ریزی دقیق و بلند مدت که در زمان کوتاهی جواب می‌دهد. قانون‌شکنی در عین اینکه هوشمندانه و پر مغز بود, خشک, تاریک و به شدت پیچیده هم بود. مگر می‌شود داستانی این ویژگی‌ها را داشته باشد و خبری از لحظات میخکوب‌کننده, بزرگ و هیجان‌انگیز در آن نباشد. قانون‌شکنی هیچگاه از هدف و داستانی که قصد روایت آن را داشت بیرون نزد. همواره کیفیت حرف اول را می‌زد. قانون‌شکنی را رها نکنید. و برای پی بردن به نکات ریز و عناصر جزیی (اما مهم‌اش) بارها تماشایش کنید. خوشبختانه اسپین‌آفی با محوریت شخصیت “سال گودمن” ساخته خواهد شد. فقط امیدوارم هیچ اشاره‌ای به والتر وایت در آن نشود. داستان زندگی والت تمام شد. همه‌چیز تمام شد. هیجان فروکش کرد. آتش خاموش شد. خداحافظ والتر وایت بزرگ. تو برای ما پادشاه خواهی ماند. دیدن غرور سیاه‌اش لذت ‌بخش بود. طرز نگاهت به تامین خانواده دیدنی بود. عشق‌ات درک کردنی بود. فرمول جادویی‌ات یک راز ماند. و خودت در جایی جان دادی که قلب‌ات به آنجا وابسته بود. در آرامش کامل. بعد از نبردی سنگین با بزرگ‌ترین دوست و دشمن‌ات; هایزنبرگ.

///////////////////////////////

این هم از قسمت آخر نگاهی که به سریال Breaking Bad داشتیم. ممنونم که در این مدت همراه من بودید. فقط از آنجایی که ممکن است این آخرین پست سریال در سایت باشد, دوست دارم طرفداران هرچه دل‌شان می‌خواهد در مورد تماشای Breaking Bad  و تجربه‌ای که در این مدت پشت سر گذاشته‌اند را در بخش دیدگا‌ه‌ها از خود بر جای بگذارند. یادتان نرود که در صورت لو دادن داستان “اسپویل” فراموش نشود!

با تشکر فراوان 

نویسنده: رضا حاج‌محمدی

//////////////////////////////

نقد فصل چهارم

نقد فصل سوم

نقد فصل دوم

نقد فصل اول


25 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. توی پنج روز تمومش کردم. هیچوقت سریالی رو به این سرعت تموم نکرده بودم. اصلا نمی‌فهمیدم روزم چطوری میگذره… این سریال یه شاهکار واقعیه. از نقد های عالی تون ممنونم، فقط از عوامل سایت خواهش میکنم قبل از انتشار متن یک دور بخونید و غلط گیری کنید. اغراق نه، اقرار.
    راستی، منم از خواب و خوراک افتادم… قطعا بدترین زمان ممکن رو برای تماشای بریکینگ بد انتخاب کردم ?

    ۱۰
  2. مرسی از رضا حاج‌محمدی عزیز … =D
    فقط دوست دارم گریه کنم واسه تموم شدن این سریال … :(( :cry:
    دلم واسه تمام شخصیت هاش تنگ شده و میشه … :(
    “اسپویل”
    اون صحنه آخر اسکایلر و والتر توآشپزخونه عالی بود حتی ۱% هم فکر نمیکردم والتر اونجا باشه … :O 8-O
    صحنه ی که نشون داد والتر تیر خورده داشت گریم میگرفت … :((
    یه نکته ی جالب بهش رسیدم وقتی والتر و جسی شروع کردن به قانون شکنی فقط و فقط خودشون بودن و وقتی هم همه چی تموم شد باز هم والتر و جسی موندن همه از سر راه برداشته شده بودن … :sad:
    شاید دیگه یک چنین سریالی در دنیا تکرار نشه … :X
    شخصیتی خم که خیلی دوسش داشتم جسی بود :X :X :X …
    ولی این کرنستون (والتر) آ.ر.گ.و رو بازی کرد ازش نا امید شدم /:) … نامرد :-x
    درکل دیدن این سریال یه ضرر هم داشت که دیگه سریال های دیگه رو نمیپسندم …

    ۸۰
    1. من عـــــاشق جسی هستم. اسم واقعی جسی*آرون پال هست* برید توی اینترنت سرچ کنید آروم پال براتون میاره، عاشقتم

      ۰۰
  3. رضا عاشق نقداتم که درباره این شاهکار مینویسی…….. :X :X :X :X

    خدایا!!!!! چقدر این سریالو دوس دارم …….. سریالی اینچنین جذاب را دوباره به ما عطا کن.

    تقابل هنک و والتر , تقابل والتر و جسی , رابطه جسی و مایک, فرشته ای به نام اسکایلر… :X :X :X :X :X :X :X فصل ۵ رو هیچ فردی نمیتونه بگه :((حال نکردم باهاش)) :X
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    چیزی نمیتونم بگم……… هیچ سریالی به اندازه این سریال برام لذتبخش نبود.. بعدشGOT و homeland خیلی داستانه گیرایی داره به نظرم…… :-? :-?
    ــــــــــــــــــ–
    هر کاری میکنم , دلم نمیاد آواتارمو عوض کنم… :X

    ۵۰
  4. ۸قسمت پایانی این سریال یک شاهکار به تمام معناست!

    همین ۸قسمت بنظرم کار خودشو کرد و با اقتدار میشه گفت برکینگ بد بهترین سریال تاریخ هست :X

    راستی تو یکجا بالاخره خوندم که معنی درست این سریال تغییر رویه دادن میشه به فارسی :|

    ۱۰۱

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر